نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۱ - غزل خواندن مجنون نزد لیلی
گه گِرد گُلت بنفشه کارم
گاهی ز بنفشه گل برآرم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۲ - آشنا شدن سلام بغدادی با مجنون
دم بی نفس تو بر نیارم
در خدمت تو نفس شمارم
نظامی » خمسه » لیلی و مجنون » بخش ۴۴ - صفت رسیدن خزان و در گذشتن لیلی
آراسته کن عروسوارم
بسپار به خاکِ پردهدارم
سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵۵ - هم در مدح او گوید
کاری بگزاف می گذارم
عمری به امید می سپارم
نی زهره آنکه دل به جویم
نی طاقت آنکه دم بر آرم
اندیشه به سوخت عقل و روحم
[...]
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۷
پشتا پشت است با تو کارم
تو فارغ و من در انتظارم
ای موی میان بیا و یکدم
سر نه چو سرشک در کنارم
دیری است که با توام قراری است
[...]
عراقی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۴ (در میکده میکشم سبویی - باشد که بیابم از تو بویی)
ساقی، سرِ دردِسر ندارم
بشکن به نسیمِ مَی، خمارم
یک جرعه ز جام مَی به من ده
تا دُرد کشم، که خاکسارم
از جام تو قانعم به دُردی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۲
گر ناز تو را به گفت نارم
مهر تو درون سینه دارم
بیمهر تو گر گلی ببویم
در حال بسوز همچو خارم
ماننده ماهی ار خموشم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۶۳
من اشتر مست شهریارم
آن خایم کز گلو برآرم
چون گلبن روی اوست خویم
اشکوفه من بود نثارم
چون بحر اگر ترش کنم رو
[...]
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲ - مناجات در حضرت واهب منی و نجات
تا جان بودم امیدوارم
کز شکر تو دل تهی ندارم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۴ - در طیران آن سیمرغ قاف قران سوی سواد ما زاغ با طاوس سدره یمد لله ظلها علینا
ز آنجا که رسید بر چهارم
شد خواجهٔ آن خجسته طارم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۹ - حکایت شبانی که از غایت همّت، تیغ را آیینه وجاهت و قلم را عمدهٔ دولت خود ساخت
گفت: ار سبب دگر ندارم
این هر دو، نه بس کلید کارم؟
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۸ - نامه نبشتن، لیلی، از دودهای دل، سوی مجنون، و ماجرای دل دزدیده، بران آشنا، عرضه کردن
آن یار که دوست داشت یارم
دشمن بُوَم ار نه، دوست دارم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۱۹ - جواب نبشتن مجنون مرفوع القلم، از سیاهی آب ناک دیده، جراحت نامه لیلی را، و ریشهای سربسته از نوک قلم خاریدن، و خون سوخته بر ورق چکانیدن، و دهانه جراحت را به کاغذ لیلی بستن
بر خاک در تو سنگسارم
ور سنگ طلب کنی، ندارم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۰ - عزیمت دوستان جانی سوی مجنون، و او را از دیو لاخ کوه، به افسون، در حلقهٔ مردمان در آوردن، و سایه گرفتن آواز درختان سایهدار، و چون باد سوی باغ دویدن، و آهنگ مرغان باغ کردن، و با بلبل گلبانگ زدن
در دشت چنان خوشست خارم
کز باغ کسان خبر ندارم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۲۴ - گریستن لیلی در هوای آشنا، و موج درونه را بدین غزل آبدار بر روی آب آوردن
دست من و آستین یارم
گر خلق کنند سنگسارم
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مجنون و لیلی » بخش ۳۱ - در ختم این نامهٔ مسلسل مجنون و لیلی، که هر رقمش مقر قلب است و خط کشیدن برونمای حرف گیران، که صحیفهٔ مردمان انگشت پنج کنند، و چون نامه ایشان کسانی بر پیچند، از پیچ پیچ مشتی آتام حسن التفاوت کنند، ان شاء الله که کرام الکاتبین این نامه را سیاه نه پیچاند، یوم نطوی اسماء کطی السجل للکتب
هر چند بد آمد این شمارم
چشم از تو، به جز بهی ندارم
جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵۹
در حسرت روی آن نگارم
خون جگر از دو دیده بارم
پایم به غم زمانه در بند
از دست برفت کار و بارم
از دست جفای چرخ باری
[...]
حافظ » اشعار منتسب » شمارهٔ ۷۸
ای راحت جان بیقرارم
امید دل امید دارم
شادم بغمت که در همه
سوز غم توست سازگارم
تا رفته ی از کنارم ایدوست
[...]
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۷ - در صورت حال گوید
دریاب که زار و بیقرارم
آشفته چو زلف اوست کارم
ابن عماد » روضة المحبین » بخش ۲۸ - نامۀ پنجم از زبان عاشق
تا عمر بود امیدوارم
جان در ره عشق میسپارم