گنجور

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

برجا دل و او مقابل ما

گرد سر طاقت دل ما

حسرت بر اوست آنچه کشتیم

گو برق بسوز حاصل ما

جز او که گشاید آنچه او بست

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

با غیر چو میکشی می ناب

خون شد جگرم زرشگ دریاب

هیهات رهش فتد بمنزل

شد قافله و پیاده در خواب

در بادیه تشنه لب چه سازد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

عشق آمد و غیر یار نگذاشت

آتش اثری ز خار نگذاشت

تیغ تو فکند سر ز هر تن

یک دوش بزیر بار نگذاشت

دل را افسرد آه سردم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

از جسم بکوی یار جان رفت

مرغی ز قفس به آشیان رفت

از رفتن همرهان صد افسوس

تنها ماندیم و کاروان رفت

مرغی نگشوده پر بشاخی

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

آن دل که غم بتان ندارد

باغیست که باغبان ندارد

چندش جویم که طایر کام

مرغیست که آشیان ندارد

گم گشته عشق او چو عنقا

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

یارم به کنار امشب آمد

جانی ز نوم به قالب آمد

بازآ که چو ساغر پر از می

جانم ز غم تو بر لب آمد

وصل تو به هجر شد مبدل

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

چون ساغر می بدست گیرد

دل از کف هر که هست گیرد

در میکده دست میفروشست

دستی که هزار دست گیرد

رسمیست کهن که شحنه عشق

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

عید آمد و کار خوش نباشد

جز صحبت یار خوش نباشد

در خط رخ یار خوش نباشد

مه زیر غبار خوش نباشد

او با من زار خوش نباشد

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

تا چند بکویش ایستم من

پندارد یار نیستم من

در باغ سحر شدم ببویش

خندید گل و گریستم من

خوش آنکه چو شاه و بنده در بزم

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴

 

ار مهر و وفا تو هرچه داری

با دوست نداری ارچه داری

دین و دل و جان ماست بهرت

تا زین همه چشم بر چه داری

از جور تو فارغند اغیار

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

من کیستم از خم کمندی

در حلقه شوق پای‌بندی

آلوده بز هر کام جانی

از حسرت لعل نوشخندی

نالان برهی فتاده بر خاک

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۲

 

بازم زده عنبرین کندی

بر دل بندی و سخت بندی

یکسان شده‌ام به خاک راهی

از حسرت جلوه سمندی

کارم زاریست همچو یعقوب

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۹ - تاریخ فوت میرزاجعفر متخلص براهب

 

راهب که ز داغ رحلت او

خونابه ز چشم دوستان رفت

پرواز گرفت مرغ روحش

زین باغ بروضه جنان رفت

رفت و زغمش فغان احباب

[...]

مشتاق اصفهانی