گنجور

 
مشتاق اصفهانی

عید آمد و کار خوش نباشد

جز صحبت یار خوش نباشد

در خط رخ یار خوش نباشد

مه زیر غبار خوش نباشد

او با من زار خوش نباشد

گل همدم خار خوش نباشد

من صید زبونم و شکارم

ز آن شیر شکار خوش نباشد

نقد دل و دین اگر ببازی

با دوست قمار خوش نباشد

بر تافتن عنان ز عشاق

ز آن شاهسوار خوش نباشد

آن دیده که آن حسن دریافت

با نقش و نگار خوش نباشد

منعم مکن از فغان که عاشق

بی‌ناله زار خوش نباشد

رفتم ز چمن که صحبت گل

با زحمت خار خوش نباشد

مشتاق بغیر یار من نیست

یاری که بیار خوش نباشد