عشق آمد و غیر یار نگذاشت
آتش اثری ز خار نگذاشت
تیغ تو فکند سر ز هر تن
یک دوش بزیر بار نگذاشت
دل را افسرد آه سردم
زاتش گده یک شرار نگذاشت
بودم منظور کنج چشمی
چشم بد روزگار نگذاشت
زنگ از دلها زدود اشگم
یک آینه در غبار نگذاشت
تا دست تو ز آستین برآمد
در دست کس اختیار نگذاشت
عشقم گلچین این چمن کرد
روزی که گلی ببار نگذاشت
مشتاق ترا گرفت از غیر
بلبل گل را بخار نگذاشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به توصیف تاثیرات عمیق عشق و معشوق میپردازد. او بیان میکند که عشق تنها معشوقش را در نظر دارد و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد. آتش عشق در دل او تنها شعلهای از درد و سوزش به جا میگذارد و هیچ جزئیات مثبتی نمیگذارد. شاعر از ناامیدی و اشکهایش میگوید و بر غبار دلش تاکید میکند. عشق او به معشوق باعث میشود که هیچ کس دیگری در زندگیاش جایگاهی نداشته باشد و نهایتا عشقش مانند گلی در این باغ گلی مخصوص خودش رشد میکند. بلبل نیز تنها به گل مینگرد و از دیگر چیزها غافل است.
هوش مصنوعی: عشق وارد شد و به جز یار، هیچ چیز دیگری باقی نگذاشت و آنقدر سوزان بود که اثری از درد و رنج آسوده گذاشت.
هوش مصنوعی: تیغ تو باعث شده که سر هر انسانی به یک یا دو سو خم شود و زیر بار درد و فشار نرود.
هوش مصنوعی: دل به شدت ناراحت و غمگین است؛ آهی سرد از عمق وجودم بیرون میآید و آن آتش درون، حتی یک شعله کوچک هم باقی نگذاشته است.
هوش مصنوعی: من در دل کسی بودم و به او توجه داشتم، اما بدشانسیها و نامردیهای روزگار اجازه نداد که این عشق به fruition برسد.
هوش مصنوعی: با تلاش و پاکسازی از درون، غم و اندوه را از قلبها دور کردم و اشکهایم به مانند یک آینه، تمام آلودگیها را از خود پاک کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که دست تو از آستین بیرون آمد، در دست دیگران هیچ اختیاری نگذاشت.
هوش مصنوعی: عشق من در روزی که هیچ گلی در این باغ نمانده بود، مانند گل های زیبا و خاصی بود که انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: بلبل از عشق تو چنان غرق در حیات است که توجهی به دیگران ندارد و گل هم به خاطر این عشق، از زیبایی و طراوتش چیزی باقی نگذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شورت در سر خمار نگذاشت
شوقت در دل قرار نگذاشت
آسودهٔ روزگار بودیم
آن فتنهٔ روزگار نگذاشت
آرایش روزگار امروز
[...]
عشق آمد و اختیار نگذاشت
در کشور دل قرار نگذاشت
از جان اثری نماند در تن
وزخاک تنم غبار نگذاشت
کیفیت چشم پرخمارت
[...]
تیغت به سرم خمار نگذاشت
حسرت به دل فگار نگذاشت
ابر مژه در گهر نثاری
ما را ز تو شرمسار نگذاشت
شادیم که گریه های مستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.