راهب که ز داغ رحلت او
خونابه ز چشم دوستان رفت
پرواز گرفت مرغ روحش
زین باغ بروضه جنان رفت
رفت و زغمش فغان احباب
هر دم ز زمین بر آسمان رفت
هرچند زبان آتشین داشت
زین بزم بگویمت چسان رفت
گردید ز سرد مهری دهر
خاموش چو شمع از میان رفت
آخر دیدی چگونه زین باغ
آن طایر طوبی آشیان رفت
گردید ز نغمهای دلکش
خاموش و زجرگ بلبلان رفت
مشتاق برای سال فوتش
تاریخ طلب بهر کران رفت
گفتش ناگاه رهنوردی
راهب صد حیف کز جهان رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ اندوه و فقدان یک راهب است که به رحلت او دوستانش به شدت متاثر شدهاند. مرغ روح او پرواز کرده و از این دنیای فانی رفته است. همچنین احساس عمیق یأس و سکوت پس از مرگ او در دل دوستانش موج میزند. شاعر به زیبایی مرگ او را توصیف کرده و از دلنگرانی و اشتیاق برای یادآوری او سخن میگوید. در نهایت، شاعر با حسرت نسبت به فقدان او ابراز تاسف میکند.
هوش مصنوعی: راهبی که به دلیل درگذشتش، دوستانش از چشمانشان اشک میریزند.
هوش مصنوعی: پرندهای که نماد روح اوست، از این باغ پرواز کرد و به بهشت رفت.
هوش مصنوعی: رفت و دوستان از غم او هر لحظه فریاد میزدند و از زمین به سوی آسمان میرفتند.
هوش مصنوعی: هرچند که گفتارش بسیار پرحرارت و شورانگیز بود، اما حالا میخواهم بگویم که چگونه این مجالس و جشنها به پایان رسید.
هوش مصنوعی: وقتی که مکان و زمان، خنک و بیاحساس میشود، مانند شمعی که وقتی خاموش میشود، دیگر نوری از خود نمیتاباند.
هوش مصنوعی: در نهایت دیدی چگونه آن پرنده خوشبختی از این باغ پرکشید و رفت.
هوش مصنوعی: صدای دلنشین خاموش شد و آوای پرندگان به خاطر زحمات و دردها نگرانکننده شد.
هوش مصنوعی: عاشقانه به دنبال تاریخ فوت او بود که به سراسر آسمان برود.
هوش مصنوعی: ناگهان کسی به او گفت که ای رهجو، چقدر افسوس که آن مرد روحانی از دنیا رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طوفان درم بر آسمان رفت
در شیربها سخن به جان رفت
هر دل که ز عشق بی نشان رفت
در پردهٔ نیستی نهان رفت
از هستی خویش پاک بگریز
کین راه به نیستی توان رفت
تا تو نکنی ز خود کرانه
[...]
ساقی، به غم تو عقل و جان رفت
می ده، که تکلف از میان رفت
شد تاب و توانم اندر این راه
من هم بروم، اگر توان رفت
تا شد رخ و زلفت از نظر دور
[...]
کافسوس که تن بماند و جان رفت
از دل صبر و ز تن توان رفت
عشقت چو به قصد عقل و جان رفت
دل هم به غلط در آن میان رفت
دل برد گمان که آن دهان نیست
یک ذره بدید و در گمان رفت
جز حسن تو را چو هست آنی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.