گنجور

 
مشتاق اصفهانی

راهب که ز داغ رحلت او

خونابه ز چشم دوستان رفت

پرواز گرفت مرغ روحش

زین باغ بروضه جنان رفت

رفت و زغمش فغان احباب

هر دم ز زمین بر آسمان رفت

هرچند زبان آتشین داشت

زین بزم بگویمت چسان رفت

گردید ز سرد مهری دهر

خاموش چو شمع از میان رفت

آخر دیدی چگونه زین باغ

آن طایر طوبی آشیان رفت

گردید ز نغمهای دلکش

خاموش و زجرگ بلبلان رفت

مشتاق برای سال فوتش

تاریخ طلب بهر کران رفت

گفتش ناگاه ره‌نوردی

راهب صد حیف کز جهان رفت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode