گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۸ - در مدح امیر جستان

 

حور حریر سینه کام روان حوران

چشمم چو بحر دارد دل جایگاه بحران

بر ماه لاله کارد بر لاله مشگ بارد

پر مشگ لاله دارد رخسار و زلفش الوان

بر سرو باغ دارد بر گل چراغ دارد

[...]

قطران تبریزی
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مستزاد در مدح سلطان مسعود

 

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

گشته عیان

مسعود شهریاری،خورشید نامداری

اندر جهان

ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت

[...]

مسعود سعد سلمان
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۳۳۶

 

از دورهای گردون وز صنع‌های یزدان

زیباترین عالم فرخ‌ترین کیهان

از نورهاست خورشید از طبعهاست آتش

از سنگهاست یاقوت از فصلهاست نیسان

از ماه‌هاست روزه از روزهاست جمعه

[...]

امیر معزی
 

امیر معزی » قطعات » شمارهٔ ۱۸

 

تا هست تیغ ‌کلها در برق و رعد نیسان

تا هست سوز دلها در زلف و جعد جانان

تا با فساد باشد همواره کون عالم

تا با وعید باشد پیوسته وعد یزدان

در مجلس بزرگان خالی مباد هرگز

[...]

امیر معزی
 

وطواط » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

ای معجزات موسی بنموده از گریبان

هم چشم تست فرعون ، هم زلف تست ثعبان

ای پیش روی خوبت حسن هزار یوسف

داری هزار یعقوب اندر هزار کنعان

ای خاسته بخوبی ، صد فتنه خاست از تو

[...]

وطواط
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲۷

 

ای امتان باطل بر نان زنید بر نان

وی امتان مقبل بر جان زنید بر جان

حیوان علف کشاند غیر علف نداند

آن آدمی بوَد کاو جوید عقیق و مرجان

آن باغ‌ها بخفته، وین باغ‌ها شکفته

[...]

مولانا
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۹

 

ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیان

ما توبها شکستیم، جامی بیار پنهان

ای آرزوی جانها، ای راحت روانها

یک دم بیا و بنشین، جامی بده و بستان

جامی دو سه بما ده، دل را ز غم رها ده

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۵

 

بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیران

یک جام به ز صد جم در بزم می پرستان

آن کس که صاف نوشد، در راه زهد کوشد

لیکن خبر ندارد از ذوق درد نوشان

ای جان جان جانم، در حال من نظر کن

[...]

قاسم انوار
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۹

 

سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزان

زان زلفهای میگون، زان چشمهای فتان

زان شیوه و ملاحت، زان حسن و زان صباحت

واله شدیم، واله، حیران شدیم، حیران

هر کس بروی و راهی، رفتند پیش شاهی

[...]

قاسم انوار
 

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۲۸

 

سنبل ز فکر زلفش سرگشته و پریشان

نرگس ز رشک چشمش بر کار خویش حیران

سرو از حجاب قدش پیچیده پا به دامان

گل ز انفعال رویش در خاک گشته پنهان

سیدای نسفی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

زیباترین اشیا فرخ‌ترین اعیان

از هرچه هست پیدا وز هرچه هست پنهان

از مرغ‌ها هزار است از وقت‌ها سحرگه

از فصل‌ها بهار است از نوع‌هاست انسان

از عهدها شباب است از آب‌ها شراب است

[...]

نشاط اصفهانی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۳

 

چون دست رس نداری ای دل بوصل جانان

برخیز جان فدا کن در پای پاسبانان

گفتم که کفر بر دین چربید و عشق بر عقل

زین کار مشگل من خندند کار دانان

گفتم بدل که پیمان با گلرخان نبندی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

قاآنی » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۲ - در مدح شاهزاده آزاده شجاع ا‌لسلطنه مرحوم حسنعلی میرزا طاب‌الله ثراه فرماید

 

نادرترین اشیا نیکوترین امکان

از عقلهاست اول وز خلقهاست انسان

از انبیا پیمبر وز اولیاست حیدر

از اتقیا ابوذر وز اصفیاست سلمان

از نارهاست دوزخ وز خاکها مدینه

[...]

قاآنی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

بگذار تا بماند چشمم برهگذاران

پاداش آنکه نشناخت قدر وصال یاران

ای ابر نوبهاری باران تبار دیگر

طوفان چشمم امروز بگرفته جای بازان

یا رب مباد کسی را حیران دو دیده چونمن

[...]

نیر تبریزی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

 

وقت نماز چون گشت حر ازصفای پنهان

با لشگر اقتدا کرد بر مقتداری امکان

پس سوی کوفه کردند روان در آن بیابان

در نینوا رسید از ابن زیاد فرمان

صامت بروجردی
 

صامت بروجردی » اشعار مصیبت » شمارهٔ ۲۴ - وقایع جناب حر بن یزید ریاحی

 

با کوفیان ندا کرد کی حزب شوم شیطان

گیرم حسین نبود سبط نبی به دوران

نزد شما غریب است وارد در این بیابان

شمشیر کین کشیدن بی‌جا بروی مهمان

صامت بروجردی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۲

 

بگذار تا بگریم در دیر راهبانان

بگذار تا بنالم در کوی زند خوانان

بگذار تا بگیریم زنار زلف جانان

بگذار تا بیابم سر رشته ای ز ایمان

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode