گنجور

 
قاسم انوار

بشنو ز عشق رمزی، حیران مباش، حیران

یک جام به ز صد جم در بزم می پرستان

آن کس که صاف نوشد، در راه زهد کوشد

لیکن خبر ندارد از ذوق درد نوشان

ای جان جان جانم، در حال من نظر کن

تا دل بناله آید، تا جان شود خروشان

چون با تو باشد این دل جان را غمی نباشد

در عرصه قیامت، روز صراط و میزان

در راه عشق جانان، حیران مباش، حیران

صحوست ضد حیرت، کفرست ضد ایمان

کافر بوقت مردن روی آورد بدان رو

چون روی نیک بیند، از بد شود پشیمان

خواهی سماع مستان خوش گردد، ای دل و جان

یا در میان چرخ آ، یا آستین برافشان

دل پرده دارد اما، دارد بتو تولی

این پردها بسوزد از آه دردمندان

آشفته گشت قاسم آن دم که گشت پیدا

بر چهره مشعشع آن زلفها پریشان

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

حور حریر سینه کام روان حوران

چشمم چو بحر دارد دل جایگاه بحران

بر ماه لاله کارد بر لاله مشگ بارد

پر مشگ لاله دارد رخسار و زلفش الوان

بر سرو باغ دارد بر گل چراغ دارد

[...]

مسعود سعد سلمان

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

گشته عیان

مسعود شهریاری،خورشید نامداری

اندر جهان

ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت

[...]

امیر معزی

از دورهای گردون وز صنع‌های یزدان

زیباترین عالم فرخ‌ترین کیهان

از نورهاست خورشید از طبعهاست آتش

از سنگهاست یاقوت از فصلهاست نیسان

از ماه‌هاست روزه از روزهاست جمعه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای معجزات موسی بنموده از گریبان

هم چشم تست فرعون ، هم زلف تست ثعبان

ای پیش روی خوبت حسن هزار یوسف

داری هزار یعقوب اندر هزار کنعان

ای خاسته بخوبی ، صد فتنه خاست از تو

[...]

مولانا

ای امتان باطل بر نان زنید بر نان

وی امتان مقبل بر جان زنید بر جان

حیوان علف کشاند غیر علف نداند

آن آدمی بوَد کاو جوید عقیق و مرجان

آن باغ‌ها بخفته، وین باغ‌ها شکفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه