گنجور

 
امیر معزی

تا هست تیغ ‌کلها در برق و رعد نیسان

تا هست سوز دلها در زلف و جعد جانان

تا با فساد باشد همواره کون عالم

تا با وعید باشد پیوسته وعد یزدان

در مجلس بزرگان خالی مباد هرگز

پیرایهٔ بزرگی مسعود سعد سلمان

آن شاعر سخنور کز نظم او نکوتر

کس در جهان ‌کلامی نشنید بعد قرآن

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

حور حریر سینه کام روان حوران

چشمم چو بحر دارد دل جایگاه بحران

بر ماه لاله کارد بر لاله مشگ بارد

پر مشگ لاله دارد رخسار و زلفش الوان

بر سرو باغ دارد بر گل چراغ دارد

[...]

مسعود سعد سلمان

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

گشته عیان

مسعود شهریاری،خورشید نامداری

اندر جهان

ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت

[...]

امیر معزی

از دورهای گردون وز صنع‌های یزدان

زیباترین عالم فرخ‌ترین کیهان

از نورهاست خورشید از طبعهاست آتش

از سنگهاست یاقوت از فصلهاست نیسان

از ماه‌هاست روزه از روزهاست جمعه

[...]

وطواط

ای معجزات موسی بنموده از گریبان

هم چشم تست فرعون ، هم زلف تست ثعبان

ای پیش روی خوبت حسن هزار یوسف

داری هزار یعقوب اندر هزار کنعان

ای خاسته بخوبی ، صد فتنه خاست از تو

[...]

مولانا

ای امتان باطل بر نان زنید بر نان

وی امتان مقبل بر جان زنید بر جان

حیوان علف کشاند غیر علف نداند

آن آدمی بوَد کاو جوید عقیق و مرجان

آن باغ‌ها بخفته، وین باغ‌ها شکفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه