گنجور

 
قاسم انوار

سرگشته ایم و حیران در کوی مهرورزان

زان زلفهای میگون، زان چشمهای فتان

زان شیوه و ملاحت، زان حسن و زان صباحت

واله شدیم، واله، حیران شدیم، حیران

هر کس بروی و راهی، رفتند پیش شاهی

عاشق بکل فنا شد، در عشق روی جانان

سر رشته مان شد از دست، حیران شدیم و سرمست

باشد بدست آید، سررشته مان بدستان

در مذهب حقیقت صد بار بهتر ارزد

این خاک می پرستان از خون خودپرستان

آن خواجه معظم، خوشحال و شاد و خرم

لیکن خبر ندارد از حال درد نوشان

از عشق چون نترسم؟ کین عشق اژدها وش

قعریست پر ز آتش، بحریست پر ز توفان

از ناله همچو نالم ریزید پر و بالم

در حالت محالم، مسکین دل غریبان!

هرکس بعشق یاری آشفته است باری

آشفته است قاسم زان طره پریشان

 
 
 
قطران تبریزی

حور حریر سینه کام روان حوران

چشمم چو بحر دارد دل جایگاه بحران

بر ماه لاله کارد بر لاله مشگ بارد

پر مشگ لاله دارد رخسار و زلفش الوان

بر سرو باغ دارد بر گل چراغ دارد

[...]

مسعود سعد سلمان

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

گشته عیان

مسعود شهریاری،خورشید نامداری

اندر جهان

ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت

[...]

امیر معزی

از دورهای گردون وز صنع‌های یزدان

زیباترین عالم فرخ‌ترین کیهان

از نورهاست خورشید از طبعهاست آتش

از سنگهاست یاقوت از فصلهاست نیسان

از ماه‌هاست روزه از روزهاست جمعه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای معجزات موسی بنموده از گریبان

هم چشم تست فرعون ، هم زلف تست ثعبان

ای پیش روی خوبت حسن هزار یوسف

داری هزار یعقوب اندر هزار کنعان

ای خاسته بخوبی ، صد فتنه خاست از تو

[...]

مولانا

ای امتان باطل بر نان زنید بر نان

وی امتان مقبل بر جان زنید بر جان

حیوان علف کشاند غیر علف نداند

آن آدمی بوَد کاو جوید عقیق و مرجان

آن باغ‌ها بخفته، وین باغ‌ها شکفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه