گنجور

 
قاسم انوار

ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیان

ما توبها شکستیم، جامی بیار پنهان

ای آرزوی جانها، ای راحت روانها

یک دم بیا و بنشین، جامی بده و بستان

جامی دو سه بما ده، دل را ز غم رها ده

ای چشم پرفریبت سر خیل ترکتازان

زنهار! تانبازی منصوبه تصرف

کین جاست غرقه در خون جان و دل عزیزان

ای جان جان جانان، ای روح و راحت جان

ما را ز خویش بستان، زان غمزه های فتان

ما خوار و زار ماندیم، در انتظار ماندیم

یا برقعی برافگن، یا زلف را برافشان

قاسم چگونه گوید اوصاف حسن رویت؟

ماهیست در ثریا، لعلیست در بدخشان