گنجور

 
قاسم انوار

ای ساقی دل و جان، ای نور چشم اعیان

ما توبها شکستیم، جامی بیار پنهان

ای آرزوی جانها، ای راحت روانها

یک دم بیا و بنشین، جامی بده و بستان

جامی دو سه بما ده، دل را ز غم رها ده

ای چشم پرفریبت سر خیل ترکتازان

زنهار! تانبازی منصوبه تصرف

کین جاست غرقه در خون جان و دل عزیزان

ای جان جان جانان، ای روح و راحت جان

ما را ز خویش بستان، زان غمزه های فتان

ما خوار و زار ماندیم، در انتظار ماندیم

یا برقعی برافگن، یا زلف را برافشان

قاسم چگونه گوید اوصاف حسن رویت؟

ماهیست در ثریا، لعلیست در بدخشان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

حور حریر سینه کام روان حوران

چشمم چو بحر دارد دل جایگاه بحران

بر ماه لاله کارد بر لاله مشگ بارد

پر مشگ لاله دارد رخسار و زلفش الوان

بر سرو باغ دارد بر گل چراغ دارد

[...]

مسعود سعد سلمان

ای کامگار سلطان،انصاف تو به گیهان

گشته عیان

مسعود شهریاری،خورشید نامداری

اندر جهان

ای اوج چرخ جایت،گیتی ز روی و رایت

[...]

امیر معزی

از دورهای گردون وز صنع‌های یزدان

زیباترین عالم فرخ‌ترین کیهان

از نورهاست خورشید از طبعهاست آتش

از سنگهاست یاقوت از فصلهاست نیسان

از ماه‌هاست روزه از روزهاست جمعه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
وطواط

ای معجزات موسی بنموده از گریبان

هم چشم تست فرعون ، هم زلف تست ثعبان

ای پیش روی خوبت حسن هزار یوسف

داری هزار یعقوب اندر هزار کنعان

ای خاسته بخوبی ، صد فتنه خاست از تو

[...]

مولانا

ای امتان باطل بر نان زنید بر نان

وی امتان مقبل بر جان زنید بر جان

حیوان علف کشاند غیر علف نداند

آن آدمی بوَد کاو جوید عقیق و مرجان

آن باغ‌ها بخفته، وین باغ‌ها شکفته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه