سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲
ربی و ربکالله ای ماه تو چه ماهی
کافزون شوی ولیکن هرگز چنو نکاهی
مه نیستی که مهری زیرا که هست مه را
گاه از برونش زردی گاه از درون سیاهی
با مایهٔ جمالت ناید ز مهر شمعی
[...]

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳
برخی رویتان من ای رویتان چو ماهی
وی جان بیدلان را در زلفتان پناهی
با رویتان تنی را باطل نگشت حقی
با زلفتان دلی را مشکل نماند راهی
جز رویتان که سازد جانهای عاشقان را
[...]

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶
نشنیدهام که ماهی، بر سر نَهَد کُلاهی
یا سرو با جوانان، هرگز رَوَد به راهی
سروِ بلندِ بُستان، با این همه لطافت
هر روزش از گریبان، سر بَرنَکرد ماهی
گر من سخن نگویم در حسنِ اعتدالت
[...]

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳
ای آفتاب خوبان وی آیت الهی
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
گر ماه را ز رویت بودی مدد نگشتی
وقت خسوف ظاهر بر روی مه سیاهی
نی خوبی شما را هرگز بود نهایت
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین
خضر سفید شیبت چو دم زد از سیاهی
عین الحیات عالم سر زد ز حوض ماهی
برخاست رای هندو از ملک شام بنشست
سلطان نیمروزی در چین پادشاهی

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰۷ - تدبیر جمشید و خورشید برای عزیمت به چین
خضر سفید شیبت چو دم زد از سیاهی
عین الحیات عالم سر زد ز حوض ماهی

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۲
آن شوخ دی براهی میرفت همچو شاهی
در پیش و پس ز جانها با او روان سپاهی
میداد داد خوبی می کرد نیز بیداد
از هر طرف برآمد فریاد داد خواهی
تا لاله داغ بر دله هم گل فتاده در گل
[...]

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۲
هر نازنین که بینم جولان کنان به راهی
آهی ز دل برآرم بر یاد کج کلاهی
چون آن دو هفته مه را همچون مه دو هفته
هر هفته دید نتوان قانع شدم به ماهی
تسکین چگونه یابد شوقم که در گذرها
[...]

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۳
دارم سری پر از شور از طفل کج کلاهی
بی قید شهریاری بیسکه پادشاهی
قیمت بزرگ دری اختر بلند خردی
خورشید شعلهٔ شمسی آفاق سوزماهی
سلطان نوظهوری رعنای پرغروری
[...]

سیدای نسفی » شهر آشوب » شمارهٔ ۲۰۲ - ماهی پز
ماهی پز امردی را بردم به صبحگاهی
در خانه وا نمودم تا پشت گاو ماهی

سیدای نسفی » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۷۳
ای دیده از تو دوران جمشید دستگاهی
زیبد به بندگانت چون لاله کج کلاهی
روشن ز روی عدلت از ماه تا به ماهی
ای از رخ تو پیدا انوار پادشاهی

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۳
پیران بی گنه را، کشتی گر از نگاهی؛
جرمی نداری آری، طفلی و بیگناهی
هر جا نسیمی آید، کز وی دلم گشاید؛
خوشدل شوم که شاید، پیکی رسد زراهی
رحمی، وگرنه ترسم از سوز دل چو شمعم؛
[...]

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۷
شد روزها که دارم بی مهر روی ماهی
صبحی چو شام تاری روزی چو شب سیاهی
نگذارم و نگاهم چون زین الم که دارم
هجران جان گدازی حرمان جسم کاهی
ای بی وفا خدا را کم کن جفا که ما را
[...]

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۳
سلطانم ار بسازم زآن خاک در کلاهی
خورشیدم ار بسایم روئی بخاک راهی
کی آمده ببازار سروی بساق سیمین
با کس سخن نگفته اندر وثاق ماهی
آن گاه در غروب و رویت مدام تابان
[...]

رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۹ - نشانی دهلوی
هر قوم راست راهی، دینی و قبله گاهی
من قبله راست کردم برسمت کج کلاهی

ادیب الممالک » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳۴ - تقریظ جریده تربیت در بذکاء الملک به تضمین نگاشته
کلک تو بارک الله بر ملک و دین گشاده
صد چشمه آب حیوان از قطره سیاهی
تیغی که آسمانش از فیض خود دهد آب
تنها جهان بگیرد بی منت سپاهی

رهی معیری » غزلها - جلد دوم » باران صبحگاهی
اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی
خرم کند چمن را باران صبحگاهی
عمری ز مهرت ای مه شب تا سحر نخفتم
دعوی ز دیده من و ز اختران گواهی
چون زلف و عارض او چشمی ندیده هرگز
[...]
