بکن آن باده رنگین به ایاغم ساقی
که بود نشئه او تا به قیامت باقی
مستی می چو خمار آرد و هشیاری و رنج
مست شو مست ولی از لب و لعل ساقی
باده ی نوش که فانی کندت در ساقی
تاز مطرب شنوی نغمه انت الباقی
باده ی ریز بجامم همه لبریز زعشق
تا بشوئیم زدفتر سخن الحاقی
حنظل بادیه ات را همه شهد رطب است
زهر عشق تو بمسموم کند تریاقی
طلق محلوب ولای تو بتن مالیدم
تا که دوزخ نکند بر بدنم حراقی
توئی آن علت غائی علی خیبرگیر
که ببزم دل آشفته شدستی ساقی
بحسابم برس ای مفرده فرد وجود
نیست جز مهر تو دردفتر ما اطلاقی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع عشق، مستی و جاذبههای روحانی میپردازد. شاعر از ساقی میخواهد که بادهای رنگین به او دهد؛ بادهای که نشانهای از بقا تا قیامت است. او بر این باور است که مستی این باده میتواند انسان را به هشیاری و رنج کمتر برساند. شاعر از عشق و زیباییهای ساقی صحبت میکند و میخواهد از بادهای بخورد که او را در عشق غرق کند. همچنین به اثرات مثبت عشق اشاره میکند که میتواند تریاک زهرآلود عشق را معالجه کند. او در نهایت از وجود معشوق و عشقش سخن میگوید و میگوید که همه چیز در زندگیاش به مهر و عشق آن یک فرد تعلق دارد.
هوش مصنوعی: ساقی، آن می رنگین را در لیوانم بریز، چون اثر این می تا ابد باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: نوشیدنی مثل شراب میتواند انسان را گیج و مست کند و از درد و رنج رفتار با واقعیت دور کند. پس باید از زیبایی و لذت لبها و چهرهی معشوق بهرهمند شد و خود را در مستی غرق کرد.
هوش مصنوعی: نوشیدنی که باعث فراموشی و از دست رفتن تو میشود، در حالی که در کنار ساقی هستی، زمانیکه صدای مطرب را میشنوی، به یاد داشته باش که تو تنها چیزی هستی که باقی میماند.
هوش مصنوعی: شراب را در جامم بریز تا از عشق پر شود و از این طریق ما بتوانیم مطالب اضافی و بیمورد را از یاد ببریم.
هوش مصنوعی: دشت تو زعفران و عسل است، اما زهر عشق تو مثل سم میماند که هیچ پادزهر و درمانی ندارد.
هوش مصنوعی: من خود را به دامان ولایت تو سپردم تا آتش جهنم به من آسیبی نرساند.
هوش مصنوعی: شما دلیل اصلی و نهایی هستید، همانطور که در خیبر از علی حمایت کردید، و به همین خاطر دل شیدا و پریشان من از دیدار شما آرامش یافته است، ای ساقی.
هوش مصنوعی: به حساب من رسیدگی کن، ای یگانه و یکتای هستی؛ جز محبت تو چیزی در دل و زندگی ما نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
سادَتی اِحْتَرقَ القَلْبُ مِنَ الاَشْواقِ
نشود دفتر درد دل مجروح تمام
لَوْ اَضافوا صُحُفَ الدَّهْرِ اِلی اَوْراقی
آرزوی دل خلقی تو به شیرین سخنی
[...]
نه چنان مست و خرابم ز دو چشم ساقی
که مرا با دگری هست خیالی باقی
مستی از هستی من جز سر مویی نگذاشت
وان قدر نیز نخواهم که بود ای ساقی
مست گشتیم و نخواهی تو که فانی گردیم
[...]
تشنهام تا به کی آخر بده آبی ساقی
فی حشای أضطرمتُ نایرة إلا شواق
عمر باقی بر صاحبنظران دانی چیست
آنچ از بادهٔ دوشینه بمانَد باقی
عنت الورق علی قلقلة الاقداح
[...]
سالها گر بنویسم صفت مشتاقی
ماند از شوق تو صد ساله حکایت باقی
غایت ابرویش از دیده دلا حاضر باش
ترسمت بشکنی این شیشه که دور از طاقی
غمزهات هیچ فروداشت ز تیزی نکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.