شد روزها که دارم بی مهر روی ماهی
صبحی چو شام تاری روزی چو شب سیاهی
نگذارم و نگاهم چون زین الم که دارم
هجران جان گدازی حرمان جسم کاهی
ای بی وفا خدا را کم کن جفا که ما را
جز مهر نیست جرمی غیر از وفا گناهی
تا کی ز درد و داغت ریزم شب و کشم روز
هردم ز دیده اشکی هر لحظه از دل آهی
بنمای رخ نگارا گر بنگرد چه باشد
چشم امیدواری روی امید گاهی
لب بست و چشم پوشید پیشت رفیق و جان داد
در آرزوی حرفی، در حسرت نگاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق شاعر درباره خیانت و جدایی اشاره دارد. شاعر از جفاهایی که از سوی کسی که به او نزدیک است رنج میبرد، سخن میگوید و به این نکته اشاره میکند که حتی با وجود این جفاها، هنوز برای خاطر دیگران قربانی میشود. او احساس میکند که در غم عشق، از دیگران جدا شده و به خاطر عشقش در عذاب است. همچنین شاعر به تقابل بین شادی و غم اشاره میکند و در نهایت به مرگ عشق و پیامدهای آن میپردازد، به ویژه با نگاهی به دوستان و آشنایان که در این درد شریک هستند.
هوش مصنوعی: روزها به سرعت میگذرد و من به خاطر بیمحبت کسی، احساس میکنم صبحها مانند غروبها تاریک و همچنین شبها چنان سیاه و وحشتناک است.
هوش مصنوعی: نمیگذارم و نگاهی که دارم مانند زین است، چون دوری و جدایی جان را میآزارد و تن را دچار بیحالی میکند.
هوش مصنوعی: ای بی وفا، لطفاً کمی از بدیهای خود را کاهش بده، چراکه ما جز عشق و محبت چیزی دیگر نداریم و جز وفا، گناه دیگری مرتکب نشدهایم.
هوش مصنوعی: مدت طولانی است که از غم و درد تو رنج میبرم و شبها را به خاطر تو میگذرانم و در روزها نیز گرفتار هستم. هر لحظه اشکی از چشمانم میریزد و آهی از دل برمیآید.
هوش مصنوعی: ای دلبر زیبا، چهرهات را نشان بده؛ اگر چشم امیدی وجود داشته باشد، میتواند به تماشای تو بنشیند. امید و آرزو گاهی به سوی چهره تو مینگرد.
هوش مصنوعی: دوستش سکوت کرد و چشمانش را بست، در حالی که جانش را فدای آرزوی شنیدن یک کلمه از تو کرد و به خاطر ندیدن تو، حسرت خورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ربی و ربکالله ای ماه تو چه ماهی
کافزون شوی ولیکن هرگز چنو نکاهی
مه نیستی که مهری زیرا که هست مه را
گاه از برونش زردی گاه از درون سیاهی
با مایهٔ جمالت ناید ز مهر شمعی
[...]
نشنیدهام که ماهی، بر سر نَهَد کُلاهی
یا سرو با جوانان، هرگز رَوَد به راهی
سروِ بلندِ بُستان، با این همه لطافت
هر روزش از گریبان، سر بَرنَکرد ماهی
گر من سخن نگویم، در حسنِ اعتدالت
[...]
ای آفتاب خوبان وی آیت الهی
حسن تو را مسخر از ماه تا به ماهی
گر ماه را ز رویت بودی مدد نگشتی
وقت خسوف ظاهر بر روی مه سیاهی
نی خوبی شما را هرگز بود نهایت
[...]
خضر سفید شیبت چو دم زد از سیاهی
عین الحیات عالم سر زد ز حوض ماهی
برخاست رای هندو از ملک شام بنشست
سلطان نیمروزی در چین پادشاهی
آن شوخ دی براهی میرفت همچو شاهی
در پیش و پس ز جانها با او روان سپاهی
میداد داد خوبی می کرد نیز بیداد
از هر طرف برآمد فریاد داد خواهی
تا لاله داغ بر دله هم گل فتاده در گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.