انوری » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم
دانی چگونه باشم در محنتی چنینم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم
با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی
[...]

عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۷
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم
این هم روا ندارم کایی برای جانی
بگذار تا برآید در آرزوت جانم
بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
[...]

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۹
دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم
بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم
چون سر دل ندانم کاندر میان جانم
از آفتاب بیشم ذرات روح پیشم
[...]

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » سفریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵
آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم
کاخر بیاد بشنو دستان و داستانم
من آن نیم که دیدی و آوازه ام شنیدی
در من بچشم معنی بنگر که من آنم
گر گوش هوش داری بشنو که باز گویم
[...]

سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۶۹ - غزل
ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم
در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم
ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم
روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم
[...]

کمال خجندی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۲
در دست در درونم درمان آن ندانم
ساقی بیار جامی پ ز زهرو وارهانم
از پیش بر گرفتم رخت وجود پیش آی
تا یک نفی ببینم روی نو پس نمانم
دوراست کوی جانان ای باد و من ضعیفم
[...]

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳۵
عمریست تا چو پرگار سرگشته در جهانم
در حسرت جمالت هر سو به سر دوانم
هر چند ناتوانم در درد روز هجران
جان می دهم به عشقت چندانکه می توانم
از هجر در ملالم وز درد چند نالم
[...]

حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۶
ای گشته مست عشقت روز الست جانم
مستی جان بماند روزی که من نمانم
هر ذره ای ز خاکم سرمست عشق باشد
چون ذره ها برآید از خاک استخوانم
فکر بهشت و دوزخ دارند اهل دانش
[...]

جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۷
ساقی بیا که دیگر زین گفت و گو بجانم
یکدم ز ساغر می نه مهر بر دهانم
تنگ آمدم ز دانش درده شراب صافی
تا لوح خاطرم را شوید ز هر چه دانم
هر چند حیله کردم از خویشتن نرستم
[...]

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۷
تو شوخ نوجوانی من پیر ناتوانم
با من تو سر گرانی من بر دلت گرانم
تو چشمه حیاتی، دور از تو من چو ماهی
در خاک و خون طپانم چون بیتو زنده مانم
از دیدن تو جانم هر چند تازه گردد
[...]

هاتف اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲
جانا ز ناتوانی از خویشتن به جانم
آخر ترحمی کن بر جان ناتوانم
اغیار راست نازت، عشاق را عتابت
محروم من که از تو نه این رسد نه آنم
مرغ اسیرم اما دارم درین اسیری
[...]

صامت بروجردی » کتاب التضمین و المصائب » شمارهٔ ۷ - و برای او همچنین
اکنون به جانب شام از کربلا روانم
شمر و سنان و خولی هستند همرهانم
رفتیم دل پر از غم از داغ دوستانم
تا دوست گشتم ای جان کشتند دشمنانم

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » مسمطات » شمارهٔ ۲
من رند و لا أبالی سرمست و دلستانم
دفتر ز من چه خواهی، من پارسی ندانم
مدهوش یک سرودی از لهجه ی مغانم
من بعد ازین برانم درس مغان بخوانم

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲ - قطعه در تعریف شاعر نامی شیرینسخن صائب
در خواب گشت صائب ظاهر بچشم جانم
با طلعتی که وصفش گفتن نمیتوانم
گفتم که اهل تبریز یا اهل اصفهانی
خود حل این معما فرمای تا بدانم
گفتا که زادگاهم هست اصفهان بتحقیق
[...]
