گنجور

 
مولانا

دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم

خط را کنی مسلسل یعنی که من نخوانم

بر تخته خیالات آن را نه من نبشتم

چون سر دل ندانم کاندر میان جانم

از آفتاب بیشم ذرات روح پیشم

رقصان و ذکرگویان سوی گهرفشانم

گر نور خود نبودی ذرات کی نمودی

ای ذره چون گریزی از جذبه عیانم

پروانه وار عالم پران به گرد شمعم

فریش می فرستم پریش می ستانم

در خلوت است عشقی زین شرح شرحه شرحه

گر شرح عشق خواهی پیش ویت نشانم

ور زان که در گمانی نقش گمان ز من دان

زان نقش منکران را در قعر می کشانم

ور زان که در یقینی دام یقین ز من بین

زان دام مقبلان را از کفر می رهانم

ور درد و رنج داری در من نظر کن از وی

کان تیر رنج نجهد الا که از کمانم

ور رنج گشت راحت در من نگر همان دم

می بین که آن نشانه‌ست از لطف بی‌نشانم

هر جا که این جمال است داد و ستد حلال است

وان جا که ذوالجلال است من دم زدن نتانم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۱۶۹۹ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

ای آرزوی جانم در آرزوی آنم

کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم

دانی چگونه باشم در محنتی چنینم

زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم

با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی

[...]

عراقی

ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم

باری، بیا که جان را در پای تو فشانم

این هم روا ندارم کایی برای جانی

بگذار تا برآید در آرزوت جانم

بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت

[...]

خواجوی کرمانی

آید ز نی حدیثی هر دم بگوش جانم

کاخر بیاد بشنو دستان و داستانم

من آن نیم که دیدی و آوازه ام شنیدی

در من بچشم معنی بنگر که من آنم

گر گوش هوش داری بشنو که باز گویم

[...]

سلمان ساوجی

ای باد صبحگاهی بادا فدات جانم

در گوش آن صنم گو این نکته از زبانم

ای آرزوی جانم در آرزوی آنم

کز هجر یک حکایت در گوش وصل خوانم

روزی که با تو بودم بد بخت همنشینم

[...]

کمال خجندی

در دست در درونم درمان آن ندانم

ساقی بیار جامی پ ز زهرو وارهانم

از پیش بر گرفتم رخت وجود پیش آی

تا یک نفی ببینم روی نو پس نمانم

دوراست کوی جانان ای باد و من ضعیفم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه