گنجور

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۰

 

خاموشی از ترانه ما جوش می زند

بیخوابی از فسانه ما جوش می زند

آب و گلش ز موج سراب است گردباد

آوارگی ز خانه ما جوش می زند

ساغر به طاق ابروی شمشیر می زنیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۸

 

خرم کسی که دل به غمت شاد می‌کند

گلزار خاطری که تو را یاد می‌کند

صید مراد اگر نشود رام من چه باک

خون در دلم تغافل صیاد می‌کند

گفتم نهان کنم ز تو هم راز دل چه سود

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۲

 

نیرنگ باده رفع حجابم نمی کند

آتش جدا چو گوهر از آبم نمی کند

تا غافل از خیال تو شد داغ می شوم

کس چون دل فسرده کبابم نمی کند

در هجر و وصل منفعل هستی خودم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۵

 

یک سرنوشت طالع ما بی خطر نبود

ما را سری نبود اگر درد سر نبود

بیگانه رسوم دو عالم بر آمدیم

ما را بجز خیال تو کار دگر نبود

لب خواستم به شکوه گشایم گذشت عمر

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲

 

از جان که می شنید اگر حرف غم نبود

از دل چه می کشید کسی گر ستم نبود

شرمنده تغافل و ناز و کرشمه ایم

چشم تو آنچه در حق ما کرد کم نبود

تقریب شکوه ای چو فراق تو داشتیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳

 

دیدیم زهر چشم تو عمر دوباره بود

معلوم ما نشد که تبسم چکاره بود

هر غم که آمد از دل ما بینوا برفت

خوان خلیل ما جگر پاره پاره بود

پیش از جنون در آتش دل می گداختیم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۷

 

صبح است و فیض گریه مستانه می رود

خون هوا زکیسه پیمانه می رود

یاران هزار داد شکایت کجا برم

ز این کهنه آشنا که چو بیگانه می رود

گل گل شکفته نام خدا دور چشم بد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸

 

گر آفتاب مهر تو از سینه می رود

آب صفا ز چشمه آیینه می رود

گر خاک روزگار به باد فنا رود

باور مکن که از دل او کینه می رود

دارد سری به زهد چه شد مست مشربم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳

 

مستی ز شور لعل تو هشیار می‌شود

خواب از خیال چشم تو بیدار می‌شود

حیرانیی به طالع نظاره دیده‌ام

دل پیشتر ز دیده خبر دار می‌شود

میزان کار خلق بود پله فنا

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۶

 

مست است و عرض آتش رخسار می دهد

خورشید را گداخت که را بار می دهد

خط از رخش دمید و هنوز آه می کشیم

داریم خضر و تشنگی آزار می دهد

شد موج خیز شعله غبارم چو درد می

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۹

 

اجر جفا و مزد وفا را که می دهد

تاوان عمر رفته ما را که می دهد

سامان کشتیم زشکستن گذشت و رفت

ای ناخدا جواب خدا را که می دهد

خندید صبح و کام دل نوبهار داد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴۷

 

زاهد در این بهار به ما توبه واگذار

پیمانه را به گردش چشم هوا گذار

بر دل غبار رشک فشاندن چه لازم است

آیینه را به باطن پاک حیا گذار

دل صاف کن به خلق و گل دوستی بچین

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۱

 

دیوانه خطت دل ویرانه بهار

پروانه نگاه تو مستانه بهار

دور از شکست باد خزان این طلسم راز

هر سایه گل است پریخانه بهار

برخاک می کشد سر زنجیر بوی گل

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۲

 

پیداست عکس چهره گل در هوای ابر

آیینه خانه کرده چمن را صفای ابر

مستند شاهدان بهار از می هوا

سرها برهنه کرده غزلخوان به پای ابر

گل می کند دماغ تر از خاک خشک زهد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۶

 

ساقی تبسم مژه کام بیشتر

در فیض صبح باغ گل جام بیشتر

کفر است لب مبند زخواهش که لطف دوست

خواهد ز بی نیازتر ابرام بیشتر

گر دام احتیاط فراموش کرده ای

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵۸

 

بیتابم ز حوصله صاحب کمال تر

بد مستیم ز توبه بیجا وبال تر

آهم غبار جلوه و اشکم شرر نسب

آیینه از جمال تو پر خط و خال تر

ابر غبار تربت ما ذره بار شد

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۰

 

انداز لطفش از گل و گلزار تازه تر

بی مهریش ز گرمی بسیار تازه تر

بی باده مو به موی دماغم در آتش است

گشتم خمار مستی سرشار تازه تر

درد پیاله باده کشان قوت دل است

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶۶

 

زنجیر شوق ما شده روز و شب دگر

بخت دگر سپهر دگر کوکب دگر

یاد دعا نکرده ریاض اثر شکفت

از فیض دل نماند مرا مطلب دگر

حرفی به گوش سیلی استاد می کشم

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۰

 

آشوب در قلمرو ترکش ندید تیر

مژگان پر فریب کسی آفرید تیر

خوش کرده اند طاعت حکمش ستمگران

هر چند او کشید کمان قد کشید تیر

مکتوب راز سینه عاشق بجا رساند

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷۳

 

بحر وجود محشر موج و حباب گیر

قطع نظر ز دل کن و عالم خراب گیر

از تشنگی گداخته دلها نظاره کن

عطر گلاب چاره ز موج سراب گیر

از ضعف دل بمیر و مکش منت کسی

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۰
sunny dark_mode