گنجور

 
اسیر شهرستانی

پیداست عکس چهره گل در هوای ابر

آیینه خانه کرده چمن را صفای ابر

مستند شاهدان بهار از می هوا

سرها برهنه کرده غزلخوان به پای ابر

گل می کند دماغ تر از خاک خشک زهد

ساقی است تا هوای رطوبت فزای ابر

دیوانه باده می کشد و می کند سماع

بزم پری است در نظر جلوه های ابر

از مکتب گرفتگی آزاد می شود

طفلی است روز جمعه خمار هوای ابر

گلهای ابر خیل غزالان وحشیند

شوخ است صید کشت هوا روزهای ابر

هر سبزه رشک مصرع شوخی است در نظر

طرح غزل نموده بهار از برای ابر

ما خویش را به ساقی کوثر سپرده ایم

تکلیف باده می چکد از شیوه های ابر

دام پری کشیده بهار از شکفتگی

دیوانه تو چون نشود آشنای ابر

پیداست عکس چهره ساقی ز برگ گل

از بسکه شست روی چمن را صفای ابر

هریک اسیر از دگری خوشنماتر است

هم خنده های شیشه و هم گریه های ابر

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode