گنجور

 
اسیر شهرستانی

زاهد در این بهار به ما توبه واگذار

پیمانه را به گردش چشم هوا گذار

بر دل غبار رشک فشاندن چه لازم است

آیینه را به باطن پاک حیا گذار

دل صاف کن به خلق و گل دوستی بچین

بدخواه را به دشمنی خویش واگذار

بگشای دیده گر سفر خواب می کنی

دامی به راه قافله نقش پا گذار

امیدوار در قدمت خاک گشته ایم

هر جا که پا گذاری در چشم ما گذار

از دوستی مساز به گردابش آسیا

خس را به مهربانی سیلاب واگذار

گرداب گوش دارد و موجش زبان دراز

تا گفتگوی دل به لب ناخدا گذار

در قتل ما به تیغ ستم احتیاج نیست

ما را به خون ناحق چشم حیا گذار

شو خاکسار اسیر به فتراک سر ببند

از گرد خویش به دام به راه هما گذار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode