گنجور

 
اسیر شهرستانی

نیرنگ باده رفع حجابم نمی کند

آتش جدا چو گوهر از آبم نمی کند

تا غافل از خیال تو شد داغ می شوم

کس چون دل فسرده کبابم نمی کند

در هجر و وصل منفعل هستی خودم

خجلت کدام روز خرابم نمی کند

گردیده موج ساغر می سرنوشت من

افسون توبه منع شرابم نمی کند

بیگانگی است خضر بیابان عشق اسیر

لب تشنه فریب سرابم نمی کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode