گنجور

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۴

 

ما بندگان نه در خور این پایه بوده‌ایم

گوی سعادت از کرم شه ربوده‌ایم

تا دیده‌ایم دیده بر این در فکنده‌ایم

تا بوده‌ایم جبهه بر این خاک سوده‌ایم

چشم طمع ز نیک و بد خلق بسته‌ایم

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

دوشینه بر مراد دل آمد بسر شبم

ذکر خدا و شکر خداوند بر لبم

ساقی بریز باده بر آیین گریه ام

مطرب بساز نغمه بآهنگ یاربم

یا رب تو آگهی تو که در سر نبود و نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

از جان گذشته‌ایم و به جانان رسیده‌ایم

از درد رسته‌ایم و به درمان رسیده‌ایم

ما را به سر توقع سامان خویش نیست

کز سر گذشته‌ایم و به سامان رسیده‌ایم

زین ره به بوی طرهٔ مشکین دل‌فریب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳

 

در دست نفس سرکش مقهور و مضطریم

یا مطلق الاساری ادعوک یا کریم

قلبی که از خزانه ی صنعت بما رسید

صراف عدل ار نپذیرد کجا بریم

تو خو برو چرا فکنی پرده بر جمال

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

تا در پناه درگه خاقان اکبریم

در آب ماهییم و در آتش سمندریم

اکنون که مانده دور از آن خاک آستان

بی آب جویباری و بی شعله مجمریم

در مجمر مکاره چون مرغ با بزن

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

گفتم که فاش میکند از پرده راز من

گفتا نگار پرده در فتنه ساز من

گفتم گشاد بستگی کارم از کجاست

گفت گره گشاست کف کار ساز من

گفتم بعمر کوته من هیچ امید نیست

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۰

 

او میرود ز پیش و من اندر قفای او

او فارغ است از من و من مبتلای او

مشکین کمند گیسویش افتاده از قفا

هر جا دلیست میکشد اندر قفا ی او

گفتم که از خطای من افزون چه میشود

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

شاها هلال ماه نو از آفتاب خواه

ابروی یار بین وز ساقی شراب خواه

هر شب هلال عید ز ابروی یار بین

و ندر هلال جام ز می آفتاب خواه

چون دست صبحدم دهد اوراق گل بباد

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۵

 

ای نفس اگر بخود نفسی نیک بنگری

مقصود خود ز خود طلبی نی ز دیگری

هرچ آن فزون ز درک تو افزون ز قصد تست

وز آنچه مدرک تو بود کی تو کمتری

بیخود شو آنگه از خود مقصود خود طلب

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۰

 

با ما سخن ز نیک و بد کار می‌کنی

ما را گمان مردم هشیار می‌کنی

من با تو قالب تهیم سوی من ببین

از شرم اگر تو روی به دیوار می‌کنی

تنها نه دل ز من به نگاهی گرفته‌ای

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

پیوند عهدهاست که از هم گسسته‌ای

یا حلقه‌های زلف به هم برشکسته‌ای

کس جز تو ره نداشت در این خانه خلق را

آگه که کرد از این که تو در دل نشسته‌ای

از پاس ناتوانی آن چشم صید بند

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۳

 

یک شب نهان ز غیر بر ما نیامدی

دادی نوید آمدن اما نیامدی

اکنون نمیروی زبرش یاد آنکه تو

جایی که بود مدعی آنجا نیامدی

در راه انتظار نشاندی نشاط را

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹

 

بر لاله ژاله میچکد از ابر مشکفام

خوشتر ز ژاله باده و بهتر زلاله جام

صبح است و بزم عید و می و مطرب و نبید

دولت مدید و بخت سعید و جهان بکام

گلزار را طراوت و ایام را نشاط

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

بحریست بی کنار دل از عشق و هر زمان

از وی روان زدیده گهر بر کنار ماست

با هم چه وعده ها که بدادیم از و کنون

ما شرمسار دیده و دل شرمسار ماست

زاهد ز عیبجویی ما عیب او کنی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

پاداش تلخها که از آن لب شنیده ام

جز بوسه ای بر آن دهن نوشخند نیست

صیدی که آرزوی رهایی کند نشاط

در صید گاه عشق سزاوار بندنیست

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

گفتم چو دیده دید چسان منع دل کنم

گفتا که منع دیده ز دیدار بایدت

گیرم رسید و حال تو دید و عنان کشید

آخر نشاط جرأت گفتار بایدت

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸

 

تاجان دهم زرشک بمن سر گران شدی

با غیر مهربانیت ای شوخ بس نبود

آیا کدام دلشده دنبال محمل است

امشب که این اثر بفغان جرس نبود

دادیم از جفای تو داد فغان بسی

[...]

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲

 

در وصلم و به هجر برم رشک غیر را

از نامه‌ای چو می‌شنوم یاد می‌کند

امروز اضطراب دگر داشت مرغ دل

صیادش از قفس مگر آزاد می‌کند

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴

 

عمری دوای در دل خویش جستمی

غافل از اینکه درد مرا خود طبیب بود

آسوده ایم ما زمکافات روزگار

کز هر چه خواست خاطر ما بی نصیب بود

نشاط اصفهانی
 

نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۶

 

از بیم او نگه نکنی سوی من خوش آن

کز شرم من نگاه نکردی بسوی غیر

بیند بغیر یارو بمن غیر و من ببرم

چشمی بروی یارم و چشمی بسوی غیر

یارب چه ظلم بود که گلشن تهی نگشت

[...]

نشاط اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode