گفتم که فاش میکند از پرده راز من
گفتا نگار پرده در فتنه ساز من
گفتم گشاد بستگی کارم از کجاست
گفت گرهگشاست کف کارساز من
گفتم به عمر کوته من هیچ امید نیست
گفتا امیدهاست به زلف دراز من
گفتم به کام من شوی ای دوست تا کجا
گفتا فزون ز عجز تو، کمتر ز ناز من
گفتم گناهکارم و امیدوار نیز
گفتا به فضل و رحمت مسکیننواز من
گفتم به دوستی که ندارم ز خصم باک
گفتا به یمن همت دشمنگداز من
گفتم وصال را نشناسم من از فراق
گفتا نظر ز هستی خود پوش یا ز من
گفتم نشاط بیخود و آشفته است و مست
گفتا عبث نبود از او احتراز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده با محبوبش گفتوگویی دارد. او از عشق و مشکلاتی که برایش پیش آمده صحبت میکند و میپرسد که چگونه میتواند از این مشکلات رهایی یابد. محبوب در پاسخ به او امید و راهحلهایی را نشان میدهد و به او میگوید که با وجود ناتوانیها و گناهانش، رحمت و بخشش وجود دارد. در نهایت، او به گوینده یادآوری میکند که نباید از دشمنیها بترسد و باید از عشق و زیباییهای هستی لذت ببرد. این گفتوگو به نوعی نمایانگر تعهد و امیدواری در عشق است.
هوش مصنوعی: گفتم که آن کس که رازهای من را میداند، ممکن است آنها را فاش کند. او پاسخ داد که محبوب من خود بهدنبال ایجاد آشفتگی در کارهاست.
هوش مصنوعی: گفتم ریشه مشکلات من از کجاست، پاسخ داد که راهحلها در توان و مهارت من قرار دارد.
هوش مصنوعی: گفتم که به عمر کوتاه من هیچ امیدی نیست، او پاسخ داد که هنوز امیدهایی هست و آنها به زیبایی و جذابیت من مربوط میشود.
هوش مصنوعی: به دوست گفتم که آیا میتوانی به خاطر من تلاش کنی و به من کمک کنی؟ او جواب داد که قدرت من بیشتر از سختیهای توست و نیازی به کمکی از سوی من نیست.
هوش مصنوعی: گفتم که من گناهکارم اما امیدوارم. او گفت: به لطف و رحمت من به بندگان ضعیف توجه کن.
هوش مصنوعی: گفتم به دوستم که از دشمنان ترسی ندارم. او پاسخ داد که بدون داشتن اراده و صلابت، دشمنان میتوانند به راحتی تو را در هم بشکنند.
هوش مصنوعی: گفتم که نمیتوانم وصال (نزدیکی و دیدار) را درک کنم چون همیشه در فراق (جدایی) به سر میبرم. او گفت: یا از خودت غفلت کن و به من توجه کن، یا اینکه از من دور شو.
هوش مصنوعی: گفتم که شادی و شیدایی بیدلیل و آشفتهکننده است و باعث مستی شده است، او در پاسخ گفت که دوری از این احساس بیفایده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بالابلندِ عِشْوِهگرِ نقشبازِ من
کوتاه کرد قصّهٔ زُهْدِ درازِ من
دیدی دلا که آخرِ پیری و زُهْد و عِلْم
با من چه کَرْد دیدهٔ معشوقهبازِ من؟
میترسم از خرابیِ ایمان که میبَرَد
[...]
ای قامت بلند تو عمر دراز من
محراب ابروی تو محل نماز من
هستم چو شمع شب همه شب در گداز و سوز
و آگه نیی ز گریه و سوز و گداز من
رازم به زیر پرده ز مردم نهفته بود
[...]
بالا بلند عشوه گر نقش بازمن
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
تخفیفه فراخ بر سر فراز من
کوتاه کرد قصه عمر دراز من
آیا زد رزی آن فرجی کی رسد که او
[...]
یارب که خواند آیت عجر و نیاز من
بر شاه بنده پرور مسکین نواز من
یارب که گوید از من مسکین خاکسار
با شهسوار سر کش گردون فراز من
کای نوربخش چشم جهان بین مردمان
[...]
دل کی رسد به وصل تو ای سروناز من؟
یک کوچه است زلف ز راه دراز من
چون بوی گل که می شود از برگ بیشتر
بی پرده شد ز پرده بسیار راز من
غیر از بهار خشک مرا در بساط نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.