گفتم که فاش میکند از پرده راز من
گفتا نگار پرده در فتنه ساز من
گفتم گشاد بستگی کارم از کجاست
گفت گره گشاست کف کار ساز من
گفتم بعمر کوته من هیچ امید نیست
گفتا امیدهاست بزلف دراز من
گفتم بکام من شوی ای دوست تا کجا
گفتا فزون ز عجز تو، کمتر زنار من
گفتم گناهکارم و امیدوار نیز
گفتا بفضل و رحمت مسکین نواز من
گفتم بدوستی که ندارم ز خصم باک
گفتا بیمن همت دشمن گداز من
گفتم وصال را نشناسم من از فراق
گفتا نظر زهستی خود پوش یا ز من
گفتم نشاط بیخود و آشفته است و مست
گفتا عبث نبود از او احتراز من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای سعی کرده عشق تو در خون و جان من
تیر بلای تو، نه بشست و کمان من
این دوستی بود، که چو من سوخته دلی
بگذاری و بسازی، با دشمنان من
از آن جمال و چهره ی زیبا که آن توست
[...]
ای از نگاه گرم روان بخش بر بدن
یکدم ز روی لطف قدم نه به چشم من
چندین هزار غنچه پژمرده در کفن
از لاله تا به نرگس و از سبزه تا چمن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.