گنجور

 
نشاط اصفهانی

تا در پناه درگه خاقان اکبریم

در آب ماهییم و در آتش سمندریم

اکنون که مانده دور از آن خاک آستان

بی آب جویباری و بی شعله مجمریم

در مجمر مکاره چون مرغ با بزن

در حلقه ی مقاصد چون حلقه بر دریم

از ما بهیچ کار نبینی ظفر که ما

تا دور از رکاب خدیو مظفریم

بستان بی بهار و شبستان بی نگار

بازار بی متاع و خریدار بی زریم

مغز تهی ز عقل و دل بیخبر ز عشق

جام تهی زباده، نی بی نوا گریم

 
 
 
امیر معزی

جانا کجا شدی‌ که ز بهر تو غم خوریم

هر ساعت از غمان تو آشفته دل‌تریم

لیلی دیگری تو به خوبی و دلبری

ما در غم فراق تو مجنون دیگریم

ما را به عشقت اندر بیکار شد دو دست

[...]

مولانا

برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم

بزم شهنشه‌ست نه ما باده می خریم

بحری است شهریار و شرابی است خوشگوار

درده شراب لعل ببین ما چه گوهریم

خورشید جام نور چو برریخت بر زمین

[...]

سعدی

بگذار تا مقابل روی تو بگذریم

دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم

شوق است در جدایی و جور است در نظر

هم جور به که طاقت شوقت نیاوریم

روی ار به روی ما نکنی حکم از آن توست

[...]

اوحدی

دیریست تا ز دست غمت جان نمی‌بریم

وقتست کز وصال تو جانی بپروریم

نه‌نه، چه جای وصل؟ که ما را ز روزگار

این مایه بس که: یاد تو در خاطر آوریم

آن چتر سلطنت، که تو در سر کشیده‌ای

[...]

کمال خجندی

بگذار تا به گلشن روی تو بگذریم

در باغ وصل از گل روی تو برخوریم

باشد اسیر چشم گدایان پادشاه

بردار پرده تا که رخت سیر بنگریم

کوری دیده گو بشکن حور پای ما

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه