عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۰
دریا فراخ و کشتی ما بی معلم است
این درد زان زیاده که پایان موسم است
آنان که لاف مرتبه ی قرب می زنند
پهلو تهی کنند ز امکان که ملزم است
مردم اگر چه نقل ز فیض خرد کنند
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱
هر خنده دریچه ی گشاینده ی غم است
هر انتعاش نایره ی قفل ماتم است
دل زنده ساز قدر مسیح و مرا مسنج
غافل مباش آن نفسی بود و این دم است
حیف است حیف، بس مکن ای کاوش دلم
[...]
عرفی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲
گر تکیه گاه گلخن و گر مسند جم است
رویم به روی محنت و لب بر لب غم است
ما بار نیکنامی عصمت نمی کشیم
رندی حریف ماست که بد نام عالم است
صد سیل فتنه آمد و گردی بر نخاست
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
کارم چو زلف یار پریشان و در هم است
صد بحر خفته در جگر و دیده بینم است
یک دیده از برای تماشا کفایتست
لیک از برای گریه هزار ار بود کم است
با انقلاب دهر چه سازم که درد دوست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۵۹
امروز حسن خط به رخ او مسلم است
یاقوت از شکسته آن زلف، درهم است
در چشم داغ من که به ماتم نشسته است
هر ناخنی اشاره به ماه محرم است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۶۳
این شور در جهان نه از افلاک و انجم است
هر فتنه ای که هست (به) زیر سر خم است
فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۳ - ترکیببند در رثای حضرت سیدالشهدا (ع)
گر صرف ماتم شه دوران شود کم است
هر گریهای که وقف بر اولاد آدم است
جا دارد ار چو ابروی خوبان شود سیاه
این طاق سرنگون، که هلال محرم است
از بار غم خمیده قد ماه نو، بلی
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۹
صافیدلی چو آینه در این زمان کم است
ور هست همچو آب روان در پی هم است
نبود عجب که منت آسودگی کشم
زخم صحیح ناشده در زیر مرهم است
آیینه از تراش و خراش است پرضیا
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
آن را که کشوری بنگاهی مسلم است
چون جم جهانیش همه در زیر خاتم است
خورشید آسمان که جهان روشن است از او
در پیش آفتاب جمال تو شبنم است
هر چند عهد بشکنی و مهر بگسلی
[...]
رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۱۵۸ - ناصر بخارایی علیه الرحمه
درویش را که ملک قناعت مسلم است
درویش نام دارد و سلطان عالمست
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۵۴
زین بیش با توام نه مجال تظلم است
نه قوم را به ما ز تظلم ترحم است
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۶۹
در ماتمش که منشأ غم های عالم است
تحریر ما حکایت طوفان و شبنم است
صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۰۶
در ماتم رقیه که سرمایه ی غم است
خون گرید از زمین و زمان باز هم کم است
بلند اقبال » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۱
شاهنشهی که باعث ایجاد عالم است
پشت فلک برای زمین بوس اوخم است
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند پنجم
بر زخمهای پیکرت ار، اشک مرهم است
پس گریه تا به حشر برآن زخمها کم است
زان ناوکی که بر دلت آمد زشست کین
خون دل از دو دیده روانم دمادم است
زان تیغ کین به فرق تو تا حشر خاک غم
[...]
نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید
گفتم مگر قیامت موعود اعظم است
آمد ندا ز عرش که ماه محرم است
جیحون یزدی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح عصمت کبری صدیقه صغری حضرت معصومه سلام الله علیها
این بارگه که چرخ بر رفعتش گم است
فخر البقاع بقعه معصومه قم است
فخر البقاع نیست که فخرالبقا بود
این بارگه که چرخ بر رفعتش گم است
با خاک درگهش خضر اندرگه نماز
[...]
ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل دوم - مدیحهسراییها » شمارهٔ ۲۰ - در دریای سرمدی
آن سروری که صهر نبی مکرم است
هم جانشین او و هم او را پسر عم است
فرزند آدم است ولی به ز آدم است
این نکته بر تمامی عالم مسلم است
غروی اصفهانی » دیوان کمپانی » مدایح و مراثی » مدایح و مراثی سید الشهداء علیه السلام » شمارهٔ ۳ - فی جواب المحتشم علیه الرحمه
باز این چه آتش است که بر جان عالم است؟
باز این چه شعلۀ غم و اندوه ماتم است؟
باز این حدیث حادثۀ جانگداز چیست؟
باز این چه قصه ایست که با غصه توأم است؟
این آه جانگزاست که در ملک دل بپاست
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - غم
گویی علامت بشر اندر جهان، غم است
آن کس که غم نداشت نه فرزند آدم است
شاعر پیمبری است خداوند او شعور
کاو از خدای خویش همه روزه ملهم است
هستم فدای طرفه خدایی که بر قلوب
[...]