گنجور

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۰

 

از دست من گرفت هوا اختیار من

خون جگر نهاد هوس در کنار من

بر من چو دست یافت گرفت و کشان کشان

هر جا که خواست بر دل من مهار من

گشتم بسی بکوه و بیابان و شهر و ده

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۱

 

مهرت بجان بهار دل داغدار من

از مهر جان خزان نپذیرد بهار من

در آتش هوای تو خاکستری شدم

شاید که باد سوی تو آرد غبار من

می‌افکنم براه تو تا خاک ره شود

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - ترکیب‌بند در عشق عرفانی

 

روز سیاه بنگر و شب‌های تار من

اینست بی‌تو روز من و روزگار من

از سینه‌ام چو شعلة فانوس روشن است

سوز نهان من ز دل بی‌قرار من

چون آستان فتادة این درگهم که هست

[...]

فیاض لاهیجی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۲۵

 

از بسکه سوخت بی تو دل بیقرار من

آتش سلم خرید محبت ز خار من

ساغر بنوش و چهره برافروز و گل بچین

بدمستی دماغ مبین در بهار من

گردی که رفته است به باد اعتبار تو

[...]

اسیر شهرستانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۷

 

ای از ازل ز عشق تو آشفته کار من

هم روز من سیه ز تو هم روزگار من

شد مدتی که بهر تو باشد ز خون دل

پرگل برنگ دامن گلچین کنار من

وزاشک پرده دربتو این زاز روشن است

[...]

مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

چشمم سفید شد به رهت گل‌عذار من

بود این شکوفه‌ی شجر انتظار من

شادم که در هوای تو خاکم بباد رفت

شاید صبا بکوی تو آرد غبار من

خاکم شود ز ریگ روان بیقرار تر

[...]

مشتاق اصفهانی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۶

 

این لاله نیست بر سر مشت غبار من

گل کرده است داغ کسی از مزار من

پیرانه سر ز کلک من آید نوای عشق

منقار بلبل است نی رعشه دار من

ای خفتگان خاک، بشارت که می دمد

[...]

حزین لاهیجی
 

طبیب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶

 

جانا در انتظار تو شد روزگار من

و آن انتظار هیچ نیاید بکار من

بهر تسلیم بود این بس که آورد

گاهی مرا به یاد، فراموشکار من

شاید مرا بیاد تو آرد درین چمن

[...]

طبیب اصفهانی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۰

 

غافل گذشتی از دل امیدوار من

رسوای اگر چنین گذرد روزگار من

امشب به بزم خندهٔ بی اختیار تو

افزون نمود گریه بی اختیار من

من نیستم حریف تو با صدهزار دل

[...]

فروغی بسطامی
 

قاآنی » ترکیب‌بندها » شمارهٔ ۱ - در ستایش شاهزادهٔ رضوان و ساده نواب فریدون میرزا گوید

 

فرخ شه آنکه هست خداوندگار من

شکرش پس از سپاس خداوند کار من

قاآنی
 

صفایی جندقی » دیوان اشعار » ترکیب ۱۱۴بندی عاشورایی » بند ۱۹

 

با گریه گفت کای پدر نامدار من

ای مایه ی قرار دل بی قرار من

بنشین و آن مخواه که زین باد فتنه خیز

برخیزدت ز گوشه ی دامن غبار من

یک ره به دامنم بنشان تا به صد زبان

[...]

صفایی جندقی
 

نیر تبریزی » لآلی منظومه » بخش ۲ - در مراثی مولی الکونین حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام فرماید

 

گفت ای حبیب دادگر؛ ای کردگار من

امروز بود در همه عمر انتظار من

این خنجر کشیده و این حنجر حسین

سر کاو نه بهر تو ست، نیاید به کار من

گو تارهای طرهٔ اکبر به باد رو

[...]

نیر تبریزی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

 

ای بوستان لاله رویت بهار من

بندد نگار از تو بهار ای نگار من

بر من خزان بهشت ز اردیبهشت شد

تا صفحه نگار تو آمد بهار من

دارم دلی مشوش و آشفته چون نسیم

[...]

افسر کرمانی
 

ترکی شیرازی » دیوان اشعار » فصل پنجم - قطعه‌ها و تک‌بیتی‌ها » شمارهٔ ۹ - دل بی قرار

 

شیرین عذار یار من، آن سرو خوش خرام

دیشب کناره کرد به خشم از کنار من

غافل نبودم ار چه من از عشوه بازیش

آخر نمود عشوهٔ سختی به کار من

تنها همین نه از برم آن بی وفا برفت

[...]

ترکی شیرازی
 

غبار همدانی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

با خویشتن فتاد مگر باز کار من

کآشفته شد چون طالع من روزگار من

زاهد کنون که پند تو در من اثر نکرد

پرهیز کن که در تو نیفتد شرار من

آهسته ساربان که زپای اوفتاده است

[...]

غبار همدانی
 

صفای اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

گاه دی است و نوبت فصل بهار من

بنشسته است یار چو گل در کنار من

بر گنج خسروی ندهم کنج خانقاه

امروز دور دور من و یار یار من

جان یافتم ز دولت دل در حضور یار

[...]

صفای اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۲

 

گریم بکار دل من و دل هم بکار من

این است روزگار دل و روزگار من

گفتم که اختیار دل آرم بکف کنون

بینم که هست در کف دل اختیار من

بس در دل است داغ عزیزان عجب مدار

[...]

صغیر اصفهانی
 

شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰ - سه تار من

 

نالد به حال زار من امشب سه تار من

این مایهٔ تسلی شب های تار من

ای دل ز دوستان وفادار روزگار

جز ساز من نبود کسی سازگار من

در گوشهٔ غمی که فراموش عالمی است

[...]

شهریار
 
 
۱
۲