گنجور

 
مشتاق اصفهانی

چشمم سفید شد به رهت گل‌عذار من

بود این شکوفه‌ی شجر انتظار من

شادم که در هوای تو خاکم بباد رفت

شاید صبا بکوی تو آرد غبار من

خاکم شود ز ریگ روان بیقرار تر

بعد از وفات اگر گذری بر مزار من

چون شمعم از غمت همه تن صرف اشک شد

از بس گریست دیده شب زنده‌دار من

افشاند برگ و بذر غمت نخل عمر آه

کاخر ز دوری تو خزان شد بهار من

من شب ز روز بی‌تو ندانم که فرق نیست

از تیرگی میانه لیل و نهار من

مشتاق روز و شب من و کنج غمش ولی

آسوده از من و غم من غمگسار من

 
 
 
ناصرخسرو

تا کی کنی گله که نه خوب است کار من

وز تیر ماه تیره‌تر آمد بهار من؟

چون بنگری که شست بدادی به طمع شش

نوحه کنی که وای گل و وای خار من

چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش

[...]

مسعود سعد سلمان

ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من

ای نیکخواه یار من و دوستدار من

رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار

با خویشتن ببردی مانا قرار من

مهجورم و به روز فراق تو جفت من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

بربود روزگار تو را از کنار من

وز تن ببرد داغ فراقت قرار من

جفت دگر کسی و غمان تو جفت من

یار دگر کسی و فراق تو یار من

تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش

[...]

وطواط

تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من

شوریده گشت چون سر زلف تو کار من

بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار

زان بی قرار زلف ربودی قرار من

تو جفت دیگری شدی و درد جفت من

[...]

انوری

ای باد صبحدم خبری ده ز یار من

کز هجر او شدست پژولیده کار من

او بود غمگسار من اندر همه جهان

او رفت و نیست جز غم او غمگسار من

بی‌کار نیستم که مرا عشق اوست کار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه