چشمم سفید شد به رهت گلعذار من
بود این شکوفهی شجر انتظار من
شادم که در هوای تو خاکم بباد رفت
شاید صبا بکوی تو آرد غبار من
خاکم شود ز ریگ روان بیقرار تر
بعد از وفات اگر گذری بر مزار من
چون شمعم از غمت همه تن صرف اشک شد
از بس گریست دیده شب زندهدار من
افشاند برگ و بذر غمت نخل عمر آه
کاخر ز دوری تو خزان شد بهار من
من شب ز روز بیتو ندانم که فرق نیست
از تیرگی میانه لیل و نهار من
مشتاق روز و شب من و کنج غمش ولی
آسوده از من و غم من غمگسار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان احساسات عمیق خود درباره عشق و جدایی میپردازد. او میگوید که چشمش به خاطر عشق به محبوبش روشن شده و این عشق برای او مانند شکوفهای است که در انتظارش بوده است. او از شادی خود در دلتنگی و آرزوی دیدن محبوبش صحبت میکند و بیان میکند که حتی پس از مرگش نیز به یاد محبوبش خواهد بود. شاعر به غم و اندوه ناشی از جدایی از محبوبش اشاره کرده و آن را مانند شمعی میداند که از غم میسوزد و اشک میریزد. او احساس میکند که روز و شبش بدون محبوب هیچ فرقی ندارد و در این میان، همیشه مشتاق و نگران است. در نهایت، او میگوید که محبوبش از غم و اندوه او بیخبر است.
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر تو روشن و شاداب شد؛ زیبایی تو مانند شکوفهایست که نشانهای از درخت آرزوهایم است.
هوش مصنوعی: خوشحالم که در عشق تو خاک شدهام و به باد رفتهام. شاید نسیم صبحگاهی خاک من را به کوی تو بیاورد.
هوش مصنوعی: اگر روزی بر سر مزار من بگذری، خاک من که از شن روان است، پس از مرگم بیشتر از قبل بیقرار خواهد شد.
هوش مصنوعی: من همچون شمعی هستم که از غم تو آب شدهام و تمام بدنم از اشک پر شده است، چون چشمانم به خاطر شبهای بیخوابی به شدت گریان شده است.
هوش مصنوعی: درخت عمرم با افشاندن برگ و بذر عشق تو پویا شده، اما افسوس که دوری تو باعث شده بهار زندگیام به خزانی غمانگیز تبدیل شود.
هوش مصنوعی: من نمیدانم شب و روز چه فرقی با هم دارند؛ زیرا در absence تو، تاریکی و ظلمت آنچنان بر من سایه افکنده که هیچ تفاوتی حس نمیکنم.
هوش مصنوعی: من در تمام روز و شب به یاد او هستم و در گوشهای از دلش غم او را تحمل میکنم، اما او از من و غمهایی که دارم بیخبر و آسوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
وز تیر ماه تیرهتر آمد بهار من؟
چون بنگری که شست بدادی به طمع شش
نوحه کنی که وای گل و وای خار من
چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش
[...]
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
[...]
بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من
جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
[...]
تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من
شوریده گشت چون سر زلف تو کار من
بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار
زان بی قرار زلف ربودی قرار من
تو جفت دیگری شدی و درد جفت من
[...]
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بیکار نیستم که مرا عشق اوست کار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.