مهرت بجان بهار دل داغدار من
از مهر جان خزان نپذیرد بهار من
در آتش هوای تو خاکستری شدم
شاید که باد سوی تو آرد غبار من
میافکنم براه تو تا خاک ره شود
باشد قدم نهی بسر خاکسار من
گفتی مگوی قصه و اندوه خود بکس
خون شد ز غصه تو دل راز دار من
من چون نهان کنم که ز غم پرده میدرد
خون جگر بزیر مژه اشکبار من
در روز حشر چون ز عمل جستجو کنند
گویم بآه رفت و فغان روزگار من
غم از دلم دمار بر آورد و آن نگار
ننشست ساعتی بکرم در کنار من
خاموش باش فیض ازینقصه دم مزن
نه کارتست شکوه ز خوبان نه کار من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
وز تیر ماه تیرهتر آمد بهار من؟
چون بنگری که شست بدادی به طمع شش
نوحه کنی که وای گل و وای خار من
چون من ز بهر مال دهم روزگار خویش
[...]
ای خوشدل ای عزیز گرانمایه یار من
ای نیکخواه یار من و دوستدار من
رفتی و هیچ گونه نیابی ز غم قرار
با خویشتن ببردی مانا قرار من
مهجورم و به روز فراق تو جفت من
[...]
بربود روزگار تو را از کنار من
وز تن ببرد داغ فراقت قرار من
جفت دگر کسی و غمان تو جفت من
یار دگر کسی و فراق تو یار من
تو شادمانه جای دگر بر مراد خویش
[...]
تا پسندی ز من سر زلف ، ای نگار من
شوریده گشت چون سر زلف تو کار من
بر عارض تو زلف تو گشتست بی قرار
زان بی قرار زلف ربودی قرار من
تو جفت دیگری شدی و درد جفت من
[...]
ای باد صبحدم خبری ده ز یار من
کز هجر او شدست پژولیده کار من
او بود غمگسار من اندر همه جهان
او رفت و نیست جز غم او غمگسار من
بیکار نیستم که مرا عشق اوست کار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.