گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۴۵

 

وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن

برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن

خورشید را ز برج صراحی طلوع ده

وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن

خاتون بکر مهوش آتش لباس را

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۵

 

هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن

برخیز و عزم آن در میمون جناب کن

ساکن روا مدار تن سایه خسب را

جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن

تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود

[...]

سیف فرغانی
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۵

 

گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن

یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن

بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را

چون شیشه‌های دیدهٔ ما پرگلاب کن

ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد

[...]

حافظ
 

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۶

 

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن

دور فلک درنگ ندارد شتاب کن

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

ما را ز جام باده گلگون خراب کن

خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

[...]

حافظ
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸

 

ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن

باب الفتوح میکده را فتح باب کن

در وجه باده خرقه پشمین ما ببر

مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن

بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست

[...]

نسیمی
 

حیدر شیرازی » دیوان مونس الارواح » غزلیات » شمارهٔ ۷۰ - و له ایضا

 

ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن

بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن

ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح

خاطر منور از می چون آفتاب کن

گر بایدت شراب، بیا خون من بخور

[...]

حیدر شیرازی
 

جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۷

 

صوفی متاع صومعه رهن شراب کن

پیرانه سر تلافی عهد شباب کن

مستم ز نشئه می عشق پریوشی

بر یاد لعلش از دو سه جامم خراب کن

عیب است لاف عشق جوانان و عهد شیب

[...]

جامی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲ - تتبع خواجه

 

صبح است فیض اگر طلبی ترک خواب کن

تا چند مست خواب قدح پر شراب کن

ما را به شیشه می فکن و از عتاب و لطف

نی سنگ خاره افکن و نی لعل ناب کن

مردم در انتظار تو ای عمر نازنین

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۰ - در مصیبت حسین (ع) گوید

 

ایدل ز سوز گریه جگر را کباب کن

یاد از حسین تشنه بچشم پر آب کن

تن خاک کن بمهر حسین و بیاد ده

هر ذره خاک را شرف آفتاب کن

ای تشنه لب که چشمه کوثر طلب کنی

[...]

اهلی شیرازی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

گل برگ را ز سایه سنبل نقاب کن

در زیر سایه تربیت آفتاب کن

دامن مچین، ز خانه برون آی و هر قدم

ملکی بباد برده و شهری خراب کن

واعظ، بلطف دوست چو امید رحمتست

[...]

هلالی جغتایی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۲۷

 

دل را به آتش نفس گرم آب کن

ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۲

 

دل را به آتش نفس گرم آب کن

ای غافل از خزان گل خود را گلاب کن

چون شعله خوش برآی به دلهای خونچکان

نقل و شراب خویش ز اشک کباب کن

از عمر هر نفس که به افسوس بگذرد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۷۳

 

ساقی دمید صبح قدح پر شراب کن

از روی گرم خود بط می را کباب کن

زان پیشتر که یاسمن صبح بشکفد

خود را به یک پیاله گل آفتاب کن

چون غنچه تا به چند توان پوست خنده زد؟

[...]

صائب تبریزی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

با ما یکی به آن لب مشکین خطاب کن

بگشای نافه را و جهان مستطاب کن

از پرده خفا به درآ، آشکار شو

ای آفتاب پرتو خود بی‏سحاب کن‏

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

با ما یکی به آن لب مشکین خطاب کن

بگشای نافه را و جهان مستطاب کن

از پرده خفا به درآ، آشکار شو

ای آفتاب پرتو خود بی‏سحاب کن‏

زان پیشتر که عالم فانی شود خراب

[...]

فیض کاشانی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۸

 

بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن

خود را به آن نگار مصاحب شراب کن

بسیار بسته است ز حسن صفا به خویش

آیینه را به آتش رخسار آب کن

بشکن به چهره دستی می گوشهٔ نقاب

[...]

جویای تبریزی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۹۱

 

دل‌ گر نه داغ عشق فروزد کباب ‌کن

در خانه‌ای ‌که‌ گنج نیابی خراب کن

نامحرم کرشمهٔ الفت کسی مباد

باب ترحمیم زمانی عتاب‌ کن

هستی فریب دولت بیدار خوردن‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵۸

 

بگشای زلف و طرهٔ سنبل به تاب کن

در دامن نسیم صبا مشک ناب کن

تنها ز باده، رنج خمارت نمی‌رود

یک جرعه خون گرم مرا در شراب کن

مطرب کفت ز دامن مطلب جدا مباد

[...]

حزین لاهیجی
 

نورعلیشاه » دیوان اشعار » غزلیات » بخش اول » شمارهٔ ۲۲۳

 

ساقی بیا و میکده را فتح باب کن

مینای می برآر و بمجلس شتاب کن

تا زآب دیده سرخ کنم رنگ زرد خویش

از خون دل بساغر چشمم شراب کن

بگشا نقاب زلف ز رخسار مهوشت

[...]

نورعلیشاه
 

صفی علیشاه » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۳

 

ما را ز مجرمان در خود حساب کن

خواهی ببخش و خواهی افزون عذاب کن

صفی علیشاه
 
 
۱
۲
sunny dark_mode