گنجور

 
نورعلیشاه

ساقی بیا و میکده را فتح باب کن

مینای می برآر و بمجلس شتاب کن

تا زآب دیده سرخ کنم رنگ زرد خویش

از خون دل بساغر چشمم شراب کن

بگشا نقاب زلف ز رخسار مهوشت

وز اشک خویش ماه فلک را نقاب کن

صبحست و آخر شب و خور در نقاب مه

گر وصل یار میطلبی ترک خواب کن

تا ز آب دیده بر کشی از موج خیز دهر

سیلاب دیده سرکن و عالم خراب کن

مردانه وار دل بکن از مهر این عجوز

وز عشوه های دمبدمش اجتناب کن

اوراق زهد را بمی انداز دفتری

از گفته های نور علی انتخاب کن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode