گنجور

 
نسیمی

ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن

باب الفتوح میکده را فتح باب کن

در وجه باده خرقه پشمین ما ببر

مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن

بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست

جام و قدح چو نرگس و گل پرشراب کن

بفرست بوی خویش سحر با صبا به باغ

گل را در آتش افکن و از غیرت آب کن

بنگر به چشم مست اگرت باده پیش نیست

ارباب ذوق را همه مست و خراب کن

(آتش چه حاجت است که درنی زنی، بخوان

طومار شوق ما و جگرها کباب کن)

گر می کنی به کشتن احباب اتفاق

آغاز ناز و عشوه و جنگ و عتاب کن

ناموس شرع و غیرت و زهدم حجاب شد

برقع ز رخ برافکن و رفع حجاب کن

بگشای برقع از رخ چون آفتاب خویش

ماه دو هفته را ز حیا در نقاب کن

(با من گذار دیدن خوبان، اگر خطاست

ای پیر خانقاه! تو فکر صواب کن)

نقد حیات صرف مکن جز به وجه خوب

با خود چه می بری به قیامت؟ حساب کن

زر شد نسیمی از نظر کیمیای فضل

(قلاب دور حادثه گو انقلاب کن)

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode