گنجور

 
۱
۲
۳
۷
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴

 

در دو جهان لطیف و خوش، همچو امیر ما کجا

ابروی او گره نشد، گرچه که دید صد خطا

چشم گشا و رو نگر، جرم بیار و خو نگر

خوی چو آب جو نگر، جمله طراوت و صفا

من ز سلام گرم او، آب شدم ز شرم او

[...]

۱۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵

 

با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا

خاصه که در گشاید و گوید «خواجه اندرآ»

با لب خشک گوید او قصه چشمه‌ی خضر

بر قد مرد می‌بُرّد درزیِ عشقِ او قبا

مست شوند چشم‌ها از سکرات چشم او

[...]

۱۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶

 

دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را

داد ز خویش چاشنی جان ستم چشیده را

هوش فزود هوش را حلقه نمود گوش را

جوش نمود نوش را نور فزود دیده را

گفت که ای نزار من خسته و ترسگار من

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷

 

ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا

در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا

جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو

ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا

سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸

 

ماهِ درست را ببین کاو بشکست خواب ما

تافت ز چرخ هفتمین در وطن خراب ما

خواب ببر ز چشم ما چون ز تو روز گشت شب

آب مده به تشنگان عشق بس است آب ما

جمله‌ی ره چکیده خون از سر تیغ عشق او

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹

 

با تو حیات و زندگی بی‌تو فنا و مردنا

زانک تو آفتابی و بی‌تو بود فسردنا

خلق بر این بساط‌ها بر کف تو چو مهره‌ای

هم ز تو ماه گشتنا هم ز تو مهره بردنا

گفت دمم چه می‌دهی دم به تو من سپرده‌ام

[...]

۵ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰

 

ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا

بر من خسته کرده‌ای روی گران چرا چرا

بر دل من که جای تست کارگه وفای تست

هر نفسی همی‌زنی زخم سنان چرا چرا

گوهر تو به گوهری برد سبق ز مشتری

[...]

۷ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱

 

گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا

تا که بهار جان‌ها تازه کُند دل تو را

بوی سلام یار من لخلخه‌ی بهار من

باغ و گل و ثمار من، آرَد سوی جان، صبا

مستی و طُرفه مستی‌ای، هستی و طرفه هستی‌ای

[...]

۱۱ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲

 

چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما

کفر شده‌ست لاجرم ترک هوای نفس ما

چونکه به عشق زنده شد‌، قصد غزاش چون کنم‌؟

غمزه خونی تو شد حج و غزای نفس ما

نیست ز نفس ما مگر نقش و نشان سایه‌ای

[...]

۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲

 

آمده‌ام که تا به خود گوش کشان کشانمت

بی‌دل و بی‌خودت کنم در دل و جان نشانمت

آمده‌ام بهارِ خوش پیشِ تو ای درخت گل

تا که کنار گیرمت، خوش خوش و می‌‌فشانمت

آمده‌ام که تا تو را جلوه دَهَم در این سرا

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۳

 

آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت

وان نفسی که بیخودی یار چه کار آیدت

آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه‌ای

وان نفسی که بیخودی پیل شکار آیدت

آن نفسی که باخودی بستهٔ ابر غصه‌ای

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۸

 

چشم تو ناز می‌کند ناز جهان تو را رسد

حسن و نمک تو را بود ناز دگر که را رسد

چشم تو ناز می‌کند لعل تو داد می‌دهد

کشتن و حشر بندگان لاجرم از خدا رسد

چشم کشید خنجری لعل نمود شکری

[...]

۱۲ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۹

 

آب زنید راه را، هین که نگار می‌رسد

مژده دهید باغ را، بوی بهار می‌رسد

راه دهید یار را، آن مه دَه چهار را

کز رخ نوربخش او، نور نثار می‌رسد

چاک شُدَست آسمان، غلغله‌ای است در جهان

[...]

۸ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۰

 

پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد

آب سیاه درمرو کآب حیات می‌رسد

نوبت عشق مشتری بر سر چرخ می‌زند

بهر روان عاشقان صد صلوات می‌رسد

جمله چو شهد و شیر شو وز خود خود فقیر شو

[...]

۵ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۱

 

جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بود

گر تو ستم کنی به جان از تو ستم روا بود

چون همه سوی نور تست کیست دورو به عهد تو

چون همه رو گرفته‌ای روی دگر کجا بود

آنک بدید روی تو در نظرش چه سرد شد

[...]

۱۰ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۲

 

چیست صلای چاشتگه خواجه به گور می‌رود

دیر به خانه وارسد منزل دور می‌رود

در عوض بت گزین کژدم و مار همنشین

وز تتق بریشمین سوی قبور می‌رود

شد می و نقل خوردنش عشرت و عیش کردنش

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۳

 

بی‌همگان به سر شود، بی‌تو به سر نمی‌شود

داغ تو دارد این دلم، جای دگر نمی‌شود

دیدهٔ عقل مست تو، چرخهٔ چرخ پست تو

گوش طرب به دست تو، بی‌تو به سر نمی‌شود

جان ز تو جوش می‌کند، دل ز تو نوش می‌کند

[...]

۱۳ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴

 

این رخ رنگ رنگ من هر نفسی چه می‌شود

بی هوسی مکن ببین کز هوسی چه می‌شود

دزد دلم به هر شبی در هوس شکرلبی

در سر کوی شب روان از عسسی چه می‌شود

هیچ دلی نشان دهد هیچ کسی گمان برد

[...]

۶ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۵

 

چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند

نیست عجب که از جنون صد چو مرا چنین کند

بال برآرد این دلم چونک غمت پرک زند

بارخدا تو حکم کن تا به ابد همین کند

چونک ستاره دلم با مه تو قران کند

[...]

۹ بیت
مولانا
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۶

 

جور و جفا و دوریی کان کنکار می‌کند

بر دل و جان عاشقان چون کنه کار می‌کند

هم تک یار یار کو راحت مطلقست او

یار ز حکم و داوری با تو چه یار می‌کند

یک صفتی قرین شود چرخ بدو زمین شود

[...]

۱۷ بیت
مولانا
 
 
۱
۲
۳
۷
 
تعداد کل نتایج: ۱۲۳