گنجور

 
مولانا

پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات می‌رسد

آب سیاه درمرو کآب حیات می‌رسد

نوبت عشق مشتری بر سر چرخ می‌زند

بهر روان عاشقان صد صلوات می‌رسد

جمله چو شهد و شیر شو وز خود خود فقیر شو

زانک ز شه فقیر را عشر و زکات می‌رسد

رحمت اوست کآب و گل طالب دل همی‌شود

جذبه اوست کز بشر صوم و صلات می‌رسد

در ظلمات ابتلا صبر کن و مکن ابا

کآب حیات خضر را در ظلمات می‌رسد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۵۵۰ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
فیض کاشانی

محنت این سرا بکش ریحِ نجات می‌رسد

در ظلمات صبر کن آب حیات می‌رسد

گر تو کنی به دوست رو، تن بدهی به حکم او

صد مددش به جان تو از جذبات می‌رسد

بهر حلاوت حیات تن به نبات عشق ده

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه