گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۸۲

 

از در حق کن طلب شکسته‌دلان را

شیشه چو بشکست پیش شیشه گر آید

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۶

 

نیست غم نان و آب، گوشه نشین را

در رحم آماده است رزق، جنین را

پستی دیوار را زوال نباشد

سیل نسازد خراب خانه زین را

خشک تر از موجه سراب شمارد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۳

 

لطف بتان جانگدازتر ز عتاب است

شبنم این باغ تلختر ز گلاب است

صلح سبکسیرشان تهیه جنگ است

چاشنی نوشخندشان شکراب است

رگ به تنم بی شراب ناب نجنبد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۴

 

حلقه گوش تو گوشواره صبح است

خال بناگوش تو ستاره صبح است

جلوه تو شوختر ز برق تجلی

چشم تو خندانتر از ستاره صبح است

گوشه ابروی فیض و صیقل توفیق

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵۵

 

حلقه آه مرا سپهر نگین است

گریه من روشناس روی زمین است

تا تو به چشم رکاب پای نهادی

عشرت روی زمین به خانه زین است

رزق من از شاهراه گوش درآید

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۴

 

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

از دل سنگ آه عاشقانه برآرد

تا به یکی بوسه خوش کند دل عاشق

زان دهن تنگ صد بهانه برآرد

گوشه نشینی براق عالم بالاست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۵

 

رتبه خال تو مشک ناب ندارد

نقطه شک حسن انتخاب ندارد

سینه بی داغ آب وتاب ندارد

خانه بی روزن آفتاب ندارد

فکر عمارت غبار خاطر جمع است

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۶

 

در دل ما بخت سبز بارندارد

دانه ما زنگ نوبهار ندارد

چشم شرر در کمین سوختگان است

با دل افسرده عشق کار ندارد

شیشه دلان راست بیم سنگ ملامت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۷

 

قد ترا سرواعتدال ندارد

این خم وچم ابروی هلال ندارد

رتبه درویش را به شاه چه نسبت

دولت آزادگی زوال ندارد

هیچ دلی نیست بی غبار کدورت

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۸

 

دولت روشندلی زوال ندارد

آب گهر بیم خشکسال ندارد

سوخته را هیچ کس دوبار نسوزد

اختر اهل سخن وبال ندارد

نیست کم از وصل گل ندیدن گلچین

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹۹

 

دامن دشت عدم گیاه ندارد

وای بر آن کس که زاد راه ندارد

راز دل عاشقان ز سینه عیان است

عرصه محشر گریزگاه ندارد

بیخبرست از بهار عالم بالا

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۰

 

مستی ما از می شبانه نباشد

مطرب ما از برون خانه نباشد

سلسله جنبان چه می کند سر پرشور

گردش گردون به تازیانه نه نباشد

گربودت دل به جای خویش چومرکز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۱

 

عشق مقید به خط وخال نگردد

رهزن مرغان قدس دانه نباشد

بوالهوس وعشق بی غرض چه خیال است

گریه اطفال بی بهانه نباشد

کار سپر می کند گشاده جبینی

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۲

 

غنچه مستور از نقاب برآمد

گل ز پریخانه حجاب برآمد

برخوری از عمر کز نظاره رویت

عمرسبکسیراز شتاب برآمد

از غم روی که آه سردسحرگاه

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۳

 

از کمرش کام دل چگونه برآید

خردشودشیشه ای که برکمرآید

گل شوداز اضطراب دست زلیخا

یوسف ماچون ز صحن باغ برآید

محنت روی زمین رسید به مجنون

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۴

 

چون مه روی تو از حجاب برآید

از طرف مغرب آفتاب برآید

جان ز تن تیره با شتاب برآید

برق به تعجیل از سحاب برآید

در جگر اهل عشق آه نباشد

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۰۵

 

فتنه چشم تو چون ز خواب برآید

از طرف مغرب آفتاب برآید

دست دعای ملک دود ز دو جانب

چون به بغل خانه رکاب برآید

ماه شب چارده ستاره روزست

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۵۷

 

جوشن داودی قلمرو تدبیر

نقش بر آب است پیش ناوک تقدیر

با جگر آفتاب، صبح چه سازد ؟

گرمی دل کم نمی شود به طباشیر

بار نفسها نه ایم چون نی بی مغز

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۹۹

 

هر که خموش از شکایت است زبانش

حلقه ذکر خفی است مهر دهانش

وقت کسی خوش درین ریاض که باشد

چون گل رعنا یکی بهار و خزانش

دست ز خوان سپهر سفله نگه دار

[...]

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۰

 

بس که زند موج نور سرو روانش

هاله ماه است طوق فاختگانش

قطره اشکی به روی نامه سیاهی است

چشمه حیوان ز انفعال دهانش

خشک چو سوزن شده است از عرق شرم

[...]

صائب تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode