گنجور

قطران تبریزی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷ - در مدح ابونصر مملان

 

چو بگشاید نگار من دو بادام و دو مرجان را

بدین نازان کند دل را بدان رنجان کند جان را

من و جانان به جان و دل فرو بستیم بازاری

که جانان دل مرا داده است من جان داده جانان را

چو نار کفته دارم دل بنار تفته آگنده

[...]

قطران تبریزی
 

امیر معزی » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

چو عاشق شد دل و جانم رخ و زلفین جانان را

دل و جان را خطرنبود دل این را باد و جان آن‌را

من‌ از جانان دل و دین را به حیلت چون نگه دارم

که ایزد بر دل و جانم مسلط‌ کرد جانان را

نگارینی که چون بینی لب و دندان شیرینش

[...]

امیر معزی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱

 

زهی سر بر خط فرمان تو افلاک و ارکان را

چوچابک دست معماری است لطفت عالم جان را

ز ابر طبع لولوء بخش و باد لطف تو بوده

بروز مفلسی بنشانده ی دریا و عمان را

تو کوه گوهری در ذات و من هرگز ندانستم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸

 

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را

فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

چو آمد جان جان جان نشاید برد نام جان

به پیشش جان چه کار آید مگر از بهر قربان را

بدم بی‌عشق گمراهی درآمد عشق ناگاهی

[...]

مولانا
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

گه از می تلخ می‌کن آن دو لعل شکرافشان را

که تا هر کس به گستاخی نبیند آن گلستان را

کنم دعوی عشق یار و آنگه زو وفا جویم

زهی عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را

بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

برو، ای باد و پیش دیگران ده جلوه بستان را

مرا بگذار تا می‌بینم آن سور خرامان را

گرفتار خیالات لبش گشتم همین باشد

اثر هرگه مگس در خواب ببیند شکرستان را

به این مقدار هم رنجی بر آن خاطر نمی‌خواهم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۷

 

اگر در جلوه می‌آری سمند باد جولان را

بفرما تا فرو روبم به مژگان خاک میدان را

مکن عیب تهی‌دستان که در بازار سرمستان

گدا باشد که بفروشد به جامی ملک سلطان را

چرا از کعبه برگردم که گر خاری بود در ره

[...]

خواجوی کرمانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ترا من دوست می‌دارم چو بلبل مر گلستان را

مرا دشمن چرا داری چو کودک مر دبستان را

چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو

مسخر گشت بی‌لشکر ولایت چون تو سلطان را

به خوبی خوبرویان را اگر وصفی کند شاعر

[...]

سیف فرغانی
 

قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

دمادم می‌دهد ساقی لبالب ساغر جان را

مگر یک دم برقص آرد سبک‌روحان عرفان را

مرا سامان هشیاری نخواهد بود، حمدالله

که مست باده وحدت نه سر داند، نه سامان را

رقیب ما مسلمانان شد، به نو، اما نمی‌داند

[...]

قاسم انوار
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » فصول اربعه » فصول اربعه: خزان

 

دگر شد بهر سنجیدن برابر عدل دوران را

ز کافور و ز مشک روز و شب دو پله میزان را

ولیکن مشک افزون‌تر شود گرچه هوا از برد

کند کافور کاری هر نفس کوه و بیابان را

شد از یبس دماغ دهر سودا غالبش آن نوع

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

امیرعلیشیر نوایی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » فصول اربعه » فصول اربعه: بهار

 

وزد باد بهار احیای اموات گلستان را

ز انفاس مسیحی تازه سازد عالم جان را

کند گل جلوه و افغان کشد بلبل وزان هر دو

رسد برگ و نوا محزون‌دلان بیت‌الاحزان را

نهد هر لاله کوهی پر آتش عنبر سوده

[...]

امیرعلیشیر نوایی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه اسماعیل گوید

 

رسید آن گل که می بخشد طراوت گلشن جان را

نسیمش برگرفت از خاک ره تخت سلیمان را

عزیزان هر طرف پویان که یوسف سوی مصر آمد

جوانان تهنین گویان ز هر سو پیر کنعان را

گذشت ایام بی برگی رسید آن نو بهار اکنون

[...]

اهلی شیرازی
 

بابافغانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در منقبت امام همام علی بن موسی الرضا علیه السلام

 

بود پیوسته نیت در ریاض روضه رضوان را

که بوسد آستان روضه ی شاه خراسان را

مه ایوان یثرب افتاب مشرق و مغرب

که سقف مشهدش همسایه آمد عرش رحمان را

سجود آستانش دولت دنیا و دین بخشد

[...]

بابافغانی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟

دگر طاقت ندارم، چاک خواهم زد گریبان را

بزن یک خنجر و از درد جان کندن خلاصم کن

چرا دشوار باید کرد بر من کار آسان را؟

نمی خواهم که خط بالای آن لب سایه اندازد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

نهادی بر دلم داغ فراق و سوختی جان را

بداغ و درد دوری چند سوزی دردمندان را!

منه زین بیشتر چون لاله داغی بر دل خونین

که از دست تو آخر چاک خواهم زد گریبان را

شدم در جستجوی کعبه وصلت، ندانستم

[...]

هلالی جغتایی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

نهان می‌سوخت چون شمع آتش دل رشتهٔ جان را

زبان حالم آخر کرد روشن سوز پنهان را

ز رشک آن که دامن روی بر پای تو می‌مالد

به دامن می‌رسانم متصل چاک گریبان را

نظر بر حال من از چشم بیمارت عجب نبود

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

از آن رو دوست می‌دارم خط رخسار خوبان را

که بهر الفت ایشان سبب دانسته‌ام آن را

جفاها می‌کشیدم بندهٔ آن خط مشکینم

که بر من کرد ظاهر صدهزاران لطف پنهان را

کنون دل می‌تواند کرد سِیْرِ باغ رخسارش

[...]

فضولی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱ - در ستایش غیاث الدین محمد میرمیران

 

به میدان تاز و سر در آتشم ده باد جولان را

پر از دود سپند جان من کن دور میدان را

بزن بر جانم آن تیر نگاه صید غافل کش

که در شست تغافل بود و رنگین داشت پیکان را

کمان ناز اگر اینست و زور بازوی غمزه

[...]

وحشی بافقی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر سوم » بخش دوم - قسمت اول

 

نه از رحم است اگرتر ساخت جانان چشم فتان را

برای کشتن من آب داده تیغ مژگان را

شیخ بهایی
 

شیخ بهایی » کشکول » دفتر پنجم - قسمت اول » بخش دوم - قسمت اول

 

نگردد تا فراموش آنچه گفتی دردمندان را

بر انگشت تو میخواهم که بندم رشته ی جان را

شیخ بهایی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode