فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳ - گفتار اندر ستایش سلطان ابوطالب طغرلبک
هر آن کهتر که با مهتر ستیزد
چنان افتد که هرگز برنخیزد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
اگر کین ورزد و با من ستیزد
به جان من که خون من بریزد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۶ - مویه کردن شهرو پیش موبد
همه دانند زین خون خود چه خیزد
چه مایه خون آزادان بریزد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۴ - رفتن رامین به گوراب و دیدن گل و عاشق شدن بر وى
یکی چون گل که بر وی مشک بیزد
یکی چون در که در وی باده ریزد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۹ - پاسخ دادن ویس رامین را
که با من بخت من چندان ستیزد
که روزی خون من ناگه بریزد
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۳ - نالیدن ویس از رفتن رامین و از دایه چاره خواستن
به شهر از گریهام طوفان بخیزد
به کوه از نالهام خارا بریزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان
چو دیو از آهنش دشمن گریزد
که بر هر شخص کهافتد برنخیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان
ز ناف نکته نامش مشک ریزد
چو سنبل خورد از آهو مشک خیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان
بر آن اوج از چو ما گردی چه خیزد؟
که ابر آنجا رسد آبش بریزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۸ - حکایت کردن شاپور از شیرین و شبدیز
ز لعلش بوسه را پاسخ نخیزد
که لعل ار وا گشاید دُر بریزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
کسی کاو را ز خون آماس خیزد
کی آسوده شود تا خون نریزد؟
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
مرا زین کار کامی برنخیزد
پری پیوسته از مردم گریزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهینبانو شیرین را
چو دهقان دانه در گِل پاک ریزد
ز گل گر دانه خیزد پاک خیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
چو سقا آب چشمه بیش ریزد
ز چشمه کآب خیزد بیش خیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۱ - مراد طلبیدن خسرو از شیرین و مانع شدن او
مجوی آبی که آبم را بریزد
مخواه آن کام کز من برنخیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهینبانو شیرین را
کسی کاو خون هندویی بریزد
چو وارث باشد آن خون برنخیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۸ - آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین
نهنگ آن بِهْ که در دریا ستیزد
کز آب خُرد ماهی خُرد خیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
خر از دکان پالانگر گریزد
چو بیند جوفروش از جای خیزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین
و گر با جوش گرمم برستیزد
چنان جوشم کز او جوشن بریزد
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۱ - تعزیتنامهٔ خسرو به شیرین به افسوس
تو باغی و او گیاهی کز تو خیزد
گیاه آن بِهْ که هم در باغ ریزد