گنجور

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳

 

دل اسباب طرب گم کرده در بند غم نان شد

زراعتگاه دهقان می شود چون باغ ویران شد

گرفتم کز تغافل طاقت ما باج می گیرد

حریف یک نگاه بی محابای تو نتوان شد

تو گستردی به صحرا دام و از رشک گرفتاری

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

نفس از بیم خویت رشته پیچیده را ماند

نگاه از تاب رویت موی آتش دیده را ماند

ز جوش دل هنوزش ریشه در آبست پنداری

به مژگان قطره خون غنچه ناچیده را ماند

ز بس کز لاله و گل حسرت ناز تو می جوشد

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷

 

نه از شرمست کز چشم وی آسان برنمی‌آید

نگاهش با درازی‌های مژگان برنمی‌آید

ازین شرمندگی کز بند سامان برنمی‌آید

سر شوریده ما از گریبان برنمی‌آید

گر از سروایی ناز تو پروا نیست عاشق را

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمی‌آید

به نوعی گفت می‌آیم که می‌دانم نمی‌آید

به ویرانی خشم لیکن جهان چون بی‌تو ویران است

اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمی‌آید

گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

کسی بامن چه در صورت پرستی حرف دین گوید

ز آزر گفت دانم گر ز صورت آفرین گوید

دلم در کعبه از تنگی گرفت، آواره ای خواهم

که با من وسعت بتخانه های هند و چین گوید

به خشمم ناسزا می گوید و از لطف گفتارش

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۰

 

ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ

مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ

ندانم تا چه خواهد کرد با چشم و دل دشمن

رم کلکم که در جنبش غبار انگیزد از کاغذ

به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۵

 

بتی دارم ز شنگی روزگاران خو، بهاران بر

به مستی خویش را گرد آر و گوی از هوشیاران بر

خمی از می به ما بفرست وانگه هر قدر خواهی

روان کن جوی از شیر و دل از پرهیزگاران بر

مرا گویی که تقوی ورز قربانت شوم خود را

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰

 

من و نظاره رویی که وقت جلوه از تابش

همی بر خویشتن لرزد پس آیینه سیمابش

به ذوق باده داغ آن حریف دوزخ آشامم

که هر جا بنگرد آتش بگردد در دهن آبش

زلیخا چهره با یعقوب شد نازم محبت را

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲

 

ز لکنت می تپد نبض رگ لعل گهربارش

شهید انتظار جلوه خویش ست گفتارش

ادای لاابالی شیوه مستی در نظر دارم

سر پرشورم از آشفتگی ماند به دستارش

ندانم رازدار کیست دل؟ کز ناشکیبایی

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۶

 

خوشا روز و شب کلکته و عیش مقیمانش

گورنر مهر و مکناتن بهادر ماه تابانش

سکندر با همه گردنکشی چاووش درگاهش

ارسطو با همه دانشوری طفل دبستانش

کمند گردن شیران رم جولان شبدیزش

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۲

 

اگر بر خود نمی بالد ز غارت کردن هوشم

مر او را از چه دشوارست گنجیدن در آغوشم؟

نیم در بند آزادی ملامت شیوه ها دارد

شنیدم جامه رندان ترا عیبست می پوشم

نیرزم هیچ چون لفظ مکرر ضایعم ضایع

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

نشاط آرد به آزادی ز آرایش بریدن هم

گلم بر گوشه دستار زد دامن ز چیدن هم

بیا لطف هوا بنگر که چون موج می از مینا

گل از شاخ گلستی جلوه گر پیش از دمیدن هم

دلا خون گشتی و گفتی که هی گردیدی کار آخر

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

جنون مستم به فصل نوبهارم می‌توان کشتن

صراحی بر کف و گل در کنارم می‌توان کشتن

گرفتم کی به شرع ناز زارم می‌توان کشتن

به فتوای دل امیدوارم می‌توان کشتن

به جرم این که در مستی بیابان برده‌ام عمری

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

دلم در ناله از پهلوی داغ سینه تابستی

بر آتشپاره ای چسبیده لختی از کبابستی

بهارم دیدن و رازم شنیدن برنمی تابد

نگه تا دیده خونستی و دل تا زهره آبستی

هجوم جلوه گل کاروانم را غبارستی

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

نفس را بر در این خانه صد غوغاست پنداری

دلی دارم که سرکار تمناهاست پنداری

حباب از فرق عشاق ست و موج از تیغ خوبانش

شهادتگاه ارباب وفا دریاست پنداری

به گوشم می رسد از دور آواز درا امشب

[...]

غالب دهلوی
 

غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

بدین خوبی خرد گوید که کام دل مخواه از وی

نکوروی و نکوکار و نکونام ست آه از وی

نگارم ساده و من رند رنگ آمیز رسوایم

چه نقش مدعا بندم بدین روی سیاه از وی

به موج ناله می روبم غبار از دامن زینش

[...]

غالب دهلوی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode