نه از شرمست کز چشم وی آسان برنمیآید
نگاهش با درازیهای مژگان برنمیآید
ازین شرمندگی کز بند سامان برنمیآید
سر شوریده ما از گریبان برنمیآید
گر از سروایی ناز تو پروا نیست عاشق را
چرا دل خون نمیگردد چرا جان برنمیآید
به بزم سوختن دود از چراغان برنمیخیزد
به باغ خون شدن بو از گلستان برنمیآید
سرت گردم بزن تیغ و دری بر روی دل بگشا
دلم تنگست کار از زخم پیکان برنمیآید
شکفتن عرض بیتابیست هان ای غنچه میدانم
دلت با ناله مرغ سحرخوان برنمیآید
همان خون کردن و از دیده بیرون ریختن دارد
دلی کز عهده غمهای پنهان برنمیآید
مگر آتش نفس دیوانهای مرد از اسیرانت
که دود از روزن دیوار زندان برنمیآید
چه گیراییست کاین تار ز مو باریکتر دارد
کسی از دام این نازکمیانان برنمیآید
مجو آسودگی گر مرد راهی کاندرین وادی
چو خار از پا برآمد پا ز دامان برنمیآید
برم پیش که یارب شکوه اندوه دلتنگی؟
نفس چندان که مینالم پریشان برنمیآید
به دوش خلق نعشم عبرت صاحبدلان باشد
به پای خود کسی از کوی جانان برنمیآید
برآر از بزم بحث ای جذبه توحید غالب را
که ترک ساده ما با فقیهان برنمیآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه شد یا رب که خورشید درخشان بر نمی آید
قیامت شد مگر کان ماه تابان بر نمی آید
نمی گردد نمایان اختری از برج زیبایی
فروزان اختری از برج احسان بر نمی آید
گلی از جویبار زندگانی کس نمی چیند
[...]
مصفا تا نمیگردد، ز تن جان برنمیآید
نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمیآید
گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من
تنور از عهده تسخیر طوفان برنمیآید
به راه دشمنان خود کدامین خار میریزم؟
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.