گنجور

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

اَلا یٰا اَیُّها الْوَرقیٰ ثَریٰ تَثوِی‌ اطْلَعِن عَنْها

که اندر عالم قدسی، ترا باشد نشیمن‌ ها

قَدِ اسْتَوْکَرْتَ فی مَهوَی الغَواسِق عَن وَریٰ صَفْحٰا

خوشا وقتی که بودت با هم‌آوازان پریدن‌ ها

برون آی از حجاب تن، بپر بر ساحت گلشن

[...]

۱۰ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

از آن زلف پریشانیم چون سنبل پریشان‌ها

وز آن چاک گریبانیم چاک اندر گریبان‌ها

چو یک معنی که پوشانی به گوناگون عباراتی

حجار پرتو رخسارهٔ جانانه شد جان‌ها

مریض کشور عشقم عجب نبود اگر باشد

[...]

۷ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

کمان شد قامتم از بس کشیدم بار محنت‌ها

دلم صد چاک شد از بس که خوردم تیر آفت‌ها

سپند از انجم و مجمر ز مه هرشب از آن سوزد

که سارد از رخ خوب تو ایزد دفع آفت‌ها

دهید ای ناصحان پندم ز هول حشر تا چندم

[...]

۶ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

الهی بر دلم ابواب تسلیم و رضا بگشا

بروی ما، دری از زحمت بی منتها بگشا

رهی ما را بسوی کعبهٔ صدق و صفا بنما

دری ما را بصوب گلشن فقر و فنا بگشا

ببسط وجه و اطلاق جبین اهل تسلیمت

[...]

۱۲ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

شبی دارم دراز و تیره همچون تار گیسویت

دلی دارم پریشان همچو موی عنبرین بویت

ز مژگان خارها درجویبار دیدگان بستم

که ماندلخت دل وزصاف اشک آبی زنم کویت

دل دیوانه ام ملک ملامت را مسخّر کرد

[...]

۶ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

ترا دوشینه بر لب جام و غیر اندر مقابل بود

مرا از رشک بر لب جان و می خونابهٔ دل بود

ز کنج بیضه تا رفتم پرم در دام افتادم

به عمرم گر پر افشاندم همان در وقت بسمل بود

بگشتم صفحهٔ روی زمین هر خطه پیمودم

[...]

۵ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

زمین خوردازمیش دُردی چوچشمش پرخماری شد

بچرخ افتادازآن شوری چوزلفش بیقراری شد

ز عشقش دلفروزان مهرومه چون مجمر سوزان

هلال ازدرد شوق ابرویش زردو نزاری شد

به بستان صباحت سرگران اوراخرامی بود

[...]

۱۶ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

که اندر این کاروان یارب چه کس می‌رفت و می‌آمد

که از روز ازل بانگ جرس می‌رفت و می‌آمد

زهی زان نور بی‌پایان خهی زان عشق بی‌انجام

شهاب بیکران بی‌حد قبس می‌رفت و می‌آمد

شد از شرب نهان ما تو گویی محتسب آگه

[...]

۹ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

بمن گر یک نظر آن ماه زیبا منظر اندازد

به پای انداز نظاره تن زارم سراندازد

صبا آمد عبیر افشان تو گوئی آتشین رویم

ززلف عنبرینش عودی اندر مجمر اندازد

ندانم تا بکی گردون خلاف طبع ما گردد

[...]

۷ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

هر آنگو دیده بگشاید براو چشم از جهان بندد

ز جان یکسر برید آنکس که دل بر جان جان بندد

مخوانم زان قد و طلعت بسوی طوبی و جنت

بلی جائی که او باشد که دل بر این و آن بندد

مه من سر بسر مهر است نبندد در بروی کس

[...]

۷ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

ترا چون مهر با غیر است و اسرار نهانی هم

برو ارزانی او باد این لطف زبانی هم

مرایکجرعه می از دستت ای ساقی بسی خوشتر

ز شهد شکر مصری ز آب زندگانی هم

چونقش صورت زیبندهات ای رشک مهرویان

[...]

۸ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

گرم صدبار می‌رانی مدامت مدح‌گو باشم

اگر خون مرا ریزی که بازت خاک کو باشم

به خون آلودهٔ تیغ ویم همدم مده غسلم

بدین تقریب شاید روز محشر سرخ‌رو باشم

به ملک عشق گر من بی‌سر و پایم مکن عیبم

[...]

۹ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷

 

اگر فرزانهام بهرچه از زلفت در اغلالم

اگر دیوانهام چون بی نصیب از سنگ اطفالم

دل من نی همین زان ماه مهر آسا نیاساید

غمی از نورسد هر دم از این چرخ کهن سالم

ندارم شوق پرواز گلستان ماهم آوازان

[...]

۸ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

ز اشک و آه اندر بوتهٔ تصعید و تقطیرم

اگر باورنداری بین ز اشک سرخ اکسیرم

مشو سرپیچ چون زلف شب آسایت حذر فرما

ز افغان سحرگاه وزدود آه شبگیرم

بشارت ای گروه کودکان دیوانهٔ آمد

[...]

۶ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

شدم صدره به زیر سنگ طفلان در جنون پنهان

ولیکن باز پیدا کرده ما را محنت دوران

ببین چشم تر ما را مگو از نوح و طوفانش

که او یک بار طوفان دید و ما هر لحظه صد طوفان

نبخشد دیده‌ام را نور غیر از خاک آن درگه

[...]

۵ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

چو ماه چارده دارم نگاری چارده‌ساله

دمیده بر عذارش خط چو بر گرد قمر هاله

عرق بنشسته بر روی تو یا بر برگ گل شبنم

حباب است این به روی جام می یا بر سمن ژاله

به کلگشت چمن بخرام و در طرف گلستان بین

[...]

۷ بیت
حکیم سبزواری
 

حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

نه از لفظ تو پیغامی نه از کلک تو تحریری

نه از لعل تو دشنامی نه از نطق تو تقریری

نه پیکی تا فرستم سوی او ای ناله امدادی

نه رحمی در دل چون آهنش ای آه تأثیری

به تنگ آمددلم ازنام و از ننگ ای جنون شوری

[...]

۱۱ بیت
حکیم سبزواری