گنجور

 
حکیم سبزواری

چو ماه چارده دارم نگاری چارده‌ساله

دمیده بر عذارش خط چو بر گرد قمر هاله

عرق بنشسته بر روی تو یا بر برگ گل شبنم

حباب است این به روی جام می یا بر سمن ژاله

به کلگشت چمن بخرام و در طرف گلستان بین

به گل از قامتت سرو و خجل از عارضت لاله

ترا ساغر به لب در بزم غیر و گوش بر مطرب

مرا از خون دل باشد شراب و مطرب از ناله

کنار جویبارِ دیده‌ام بنشین تفرج کن

و ماء القلب من عینی علی الخدین سیاله

از آن یکتا هویدا گشت بی‌حد عکس‌ها آری

به دید آید ز نقطه دایره چون گشت جواله

شکرها ریخت در وصف رخت اسرار از خامه

که جا دارد برند قند از خراسان سوی بنگاله

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
رودکی

زمانی برق پر خنده، زمانی رعد پر ناله

چنان مادر ابر سوک عروس سیزده ساله

و گشته زین پرند سبز شاخ بید بنساله

چنان چون اشک مهجوران نشسته ژاله بر لاله

امیرخسرو دهلوی

من ار چه هر شب از شبهای هجرش می کنم ناله

ز آه من مبادا بر لبش آزار تبخاله

مرا از ناله خود صد خراش است و یکی راحت

که می بشناسد آن سلطان سگان خویش را ناله

گذشت از حد درازی شبم ترسم که ناگاهان

[...]

جامی

ز چشمم ریخت چندان آب کامد خون ز دنباله

کنون افتد به جان خون دلم پرکاله پرکاله

چه خیزد بی تو از گشت چمن چون ساقی دورم

دهد در بزم گل خون جگر از ساغر لاله

به هر باغی که سوزم بی تو از ژاله چه باک آنجا

[...]

سام میرزا صفوی

مه من بی گل رویت دلم خون گشت چون لاله

جگر هم از غم هجران شده پر گاله پر گاله

هاتف اصفهانی

بود مه روی آن زیبا جوان چارده ساله

ولی ماهی که دارد گرد خویش از مشک‌تر هاله

خدا را رحمی از جور و جفایت چند روز و شب

زنم فریاد و گریم خون کشم آه و کنم ناله

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه