گنجور

 
حکیم سبزواری

ز اشک و آه اندر بوتهٔ تصعید و تقطیرم

اگر باورنداری بین ز اشک سرخ اکسیرم

مشو سرپیچ چون زلف شب آسایت حذر فرما

ز افغان سحرگاه وزدود آه شبگیرم

بشارت ای گروه کودکان دیوانهٔ آمد

حذر ای معشر فرزانگان بگسیخت زنجیرم

هوای عشقبازی با جوانانم دگر نبود

برآنم تا بیابم پیری و در پای او میرم

نه پیر سالخورد از گردش این کهنه زال چرخ

جوان رائی که گیرم دامنش طفلی ز سر گیرم

غرض کز عشق خوبان نبودم اسرار دل خالی

گهی عشق جوانان دارم و گه عاشق پیرم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جهان ملک خاتون

بیا ای سرو ناز من روان تا در برت گیرم

گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم

اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم

به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم

طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره

[...]

جامی

چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم

روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم

من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری

تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم

پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم

[...]

صائب تبریزی

از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم

که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم

ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند

به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم

اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم

[...]

سیدای نسفی

به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم

سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم

ضعیفم بر تمنای دل خود بس نمی آیم

هوس دیوانه و باریکتر از موست زنجیرم

عصا از خانه ام ننهاده چون پرگار پا بیرون

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سیدای نسفی
بیدل دهلوی

چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم

که آواز پر طاووس می‌آید به زنجیرم

دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من

بهارم هر کجا رنگیست می‌نازد به تصویرم

کتاب صلح کل ناز عبارت برنمی‌دارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه