گنجور

 
حکیم سبزواری

از آن زلف پریشانیم چون سنبل پریشان‌ها

وز آن چاک گریبانیم چاک اندر گریبان‌ها

چو یک معنی که پوشانی به گوناگون عباراتی

حجار پرتو رخسارهٔ جانانه شد جان‌ها

مریض کشور عشقم عجب نبود اگر باشد

مرا بالین ز خاره بستر از ریگ بیابان‌ها

نگردد گرد نعش زهرآلودم سک کویت

ز بس بر جسم بیمارم زدی پر زهر پیکان‌ها

به خاطر آورید ای همدمان ناکامی ما را

چو بنشینید و می‌نوشید در طرف گلستان‌های

مرا دامان پر از آلایش و دارم امید آن

که بخشایند جرم ما طفیل پاک‌دامان‌ها

چنان کارم ز عشق او به رسوایی کشید اسرار

که خوانند داستان ما به دستان در دبستان‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

حکیمان را چه می‌گویند چرخ پیر و دوران‌ها

به سیر اندر ز حکمت بر زبان مهر و آبان‌ها

خزان گوید به سرماها همین دستان دی و بهمن

که گویدشان همی بی‌شک به گرماها حزیران‌ها

به قول چرخ گردان بر زبان باد نوروزی

[...]

صائب تبریزی

اگر نه مدِّ بسم‌الله بودی تاجِ عنوان‌ها

نگشتی تا قیامت نو خط شیرازه دیوان‌ها

نه‌ تنها کعبه صحراییست دارد کعبهٔ دل هم

به گرد خویشتن از وسعت مشرب بیابان‌ها

به فکر نیستی هرگز نمی‌افتند مغروران

[...]

واعظ قزوینی

به تنگ آمد دل، از خودسازی این باغ و بستان‌ها

دگر دست من است و، دامن پاک بیابان‌ها

جویای تبریزی

ز دست درد مجنون‌مشربان را در بیابان‌ها

به دامن می‌رسد مانند گل چاک گریبان‌ها

مبادا خار خواهش دامن دل را به چنگ آرد

در این گلشن به رنگ غنچه جمع آرید دامان‌ها

چرا شیرین نباشد گفتگوی شکرین لعلی

[...]

بیدل دهلوی

زهی چون گل به یاد چیدن از شوق تو دامان‌ها

چو صبح آوارهٔ چاک تمنایت گریبان‌ها

ز محفل رفتگان در خاک هم دارند سامان‌ها

مشو غافل ز موسیقار خاموشی نیستان‌ها

ز چشمم چون نگه بگذشتی و از زخم محرومی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه