گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۹۷

 

هزاران جان سزد در هر زمانی

نثار روی چون تو دلستانی

توان کردن هزاران جان به یک دم

فدای روی تو چه جای جانی

نثار تو کنم منت پذیرم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰۷

 

به هر کویی مرا تا کی دوانی

ز هر زهری مرا تا کی چشانی

چو زهرم می‌چشاند چرخ گردون

به تریاک سعادت کی رسانی

گهی تابوتم اندازی به دریا

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۷

 

نگر تا ای دل بیچاره چونی

چگونه می‌روی سر در نگونی

چگونه می‌کشی صد بحر آتش

چو اندر نفس خود یک قطره خونی

زمانی در تماشای خیالی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۳۶

 

نگاری مست لایعقل چو ماهی

درآمد از در مسجد پگاهی

سیه زلف و سیه چشم و سیه دل

سیه گر بود و پوشیده سیاهی

ز هر مویی که اندر زلف او بود

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۳

 

ز عشقت سوختم ای جان کجایی

بماندم بی سر و سامان کجایی

نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی

نه در جان نه برون از جان کجایی

ز پیدایی خود پنهان بماندی

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴۸

 

دلا در راه حق گیر آشنایی

اگر خواهی که یابی روشنایی

چو مست خنب وحدت گشتی ای دل

میندیش آن زمان تا خود کجایی

در افتادی به دریای حقیقت

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶

 

ندارد درد من درمان دریغا

بماندم بی سر و سامان دریغا

درین حیرت فلک ها نیز دیر است

که می‌گردند سرگردان دریغا

درین دشواری ره جان من شد

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱

 

دلی پر گوهر اسرار دارم

ولیکن بر زبان مسمار دارم

چو یک همدم نمی‌دارم در آفاق

سزد گر روی در دیوار دارم

چو هیچ آزادهٔ داننده دل نیست

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۱

 

فداک ابی و امی این تمشی

براق آمد مگر بر عزم عرشی

تورا چه عالم و چه عرش و چه فرش

که صد عالم ورای عرش و فرشی

کنون روحانیان عرش را بین

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » بسم الله الرحمن الرحیم

 

بنام کردگار هفت افلاک

که پیدا کرد آدم از کفی خاک

خداوندی که ذاتش بی‌زوالست

خرد در وصف ذاتش گنگ و لالست

زمین و آسمان از اوست پیدا

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در نعت سید المرسلین صلی اللّه علیه و سلم

 

ثنائی گو بر ارباب بینش

سزای صدر وبدر آفرینش

محمد آنکه نور جسم و جانست

گزین و مهتر پیغامبرانست

حبیب خالق بیچون اکبر

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در معراج حضرت رسالت علیه الصلوة والسلام

 

شبی آمد برش جبریل خرّم

که هان آگاه باش ای صدرِ عالم

ازین تاریکدان خیز و گذر کن

بدار الملک ربّانی سفر کن

بسوی لامکان امشب قدم زن

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » حکایت

 

بأکافی یکی گفت ای سرافراز

ز معراج نبی رمزی بگو باز

بیان کن سِرّ معراجش که چون بود

بگفت او هم درون و هم برون بود

یکی بد ذات او در بود آنجا

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت صدیق رضی الله عنه

 

سر مردان دین صدیق اکبر

امام صادق و سالار سرور

مهین رحمت مهدات او بود

که در دین سابق خیرات او بود

شب خلوت قرین ویار غارست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت فاروق رضی الله عنه

 

امام مطلق و شمع دو عالم

امیرالمؤمنین فاروق اعظم

چو حق را وفق نام او کلامست

ز فرقانست فاروق این تمامست

دلش چون دید حق را درحرمگاه

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت ذی النورین رضی الله عنه

 

اساسی کز حیا ایمان نهادست

امیرالمؤمنین عثمان نهادست

فلک از بحر علم او بخاری

زمین از کوه حلم او غباری

جهان معرفت جان مصوّر

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » در فضیلت مرتضی رضی الله عنه

 

ز مشرق تا به مغرب گر امامست

امیرالمؤمنین حیدر تمامست

گرفته این جهان زخم سنانش

گذشته زان جهان وصف سه نانش

چو در سر عطا اخلاص او راست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » آغاز کتاب » آغاز کتاب

 

الا ای مشک جان بگشای نافه

که هستی نایب دارالخلافه

چو روح امر ربّانی توداری

سریر ملک روحانی تو داری

جهان هر دو بهم یک مشت خاکست

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » المقالة الاولی

 

جهان گر دیده‌ای گم کرده یاری

سراسیمه دلی آشفته کاری

خبر داد از کسی کان کس خبر داشت

که وقتی یک خلیفه شش پسر داشت

همه همّت بلند افتاده بودند

[...]

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » جواب پدر

 

پدر گفتش زهی شهوت پرستی

که از شهوت پرستی مست مستی

دل مردی که قید فرج باشد

همه نقد وجودش خرج باشد

ولی هر زن که او مردانه آمد

[...]

عطار
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۴۷
sunny dark_mode