ز عشقت سوختم ای جان کجایی
بماندم بی سر و سامان کجایی
نه جانی و نه غیر از جان چه چیزی
نه در جان نه برون از جان کجایی
ز پیدایی خود پنهان بماندی
چنین پیدا چنین پنهان کجایی
هزاران درد دارم لیک بی تو
ندارد درد من درمان کجایی
چو تو حیران خود را دست گیری
ز پا افتادهام حیران کجایی
ز بس کز عشق تو در خون بگشتم
نه کفرم ماند و نه ایمان کجایی
بیا تا در غم خویشم ببینی
چو گویی در خم چوگان کجایی
ز شوق آفتاب طلعت تو
شدم چون ذره سرگردان کجایی
شد از طوفان چشمم غرقه کشتی
ندانم تا درین طوفان کجایی
چنان دلتنگ شد عطار بی تو
که شد بر وی جهان زندان کجایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق عمیق و درد ناشی از دوری محبوب صحبت میکند. او از بیقراری و سرگشتگی خود میگوید و این که بدون محبوبش هیچ چیزی برایش معنی ندارد. شاعر به زیبایی و جذابیت محبوب اشاره کرده و از حس تنهایی و غم خود مینالد. او از وجود دردها و رنجهای فراوانی که به خاطر عشق تجربه کرده، سخن میگوید و در نهایت از محبوب میخواهد که نزد او بیاید تا غمش را تسکین بخشد. به طور کلی، این شعر نمایانگر عواطف عمیق و پیچیده عاشقانه است.
هوش مصنوعی: از عشق تو سوختم، ای عزیز، تو کجایی؟ من ماندهام در بیقراری و بینظمی، تو کجایی؟
هوش مصنوعی: نه تو نفس داری و نه چیزی جز نفس، پس کجایی که نه در درون وجودی و نه در بیرون از آن؟
هوش مصنوعی: اگر نتوانی خود را پنهان کنی، چرا اینقدر از خودت دوری؟ بهراستی که در حضور و غیاب تو چه وضعیتی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: من هزاران درد دارم، اما بدون تو هیچ کدام از دردهایم تسکین نمییابد. کجایی؟
هوش مصنوعی: وقتی تو در حیرتی، من هم دستت را میگیرم و احساس میکنم که در حالتی گیج و گیجتر از همیشه هستم و نمیدانم کجا باید بروم.
هوش مصنوعی: به خاطر عشق تو چنان در رنج و عذاب افتادهام که هم ایمان و هم کفر را از دست دادهام؛ حالا تو کجایی؟
هوش مصنوعی: بیایید تا در دل سینهام غم را ببینی، مثل این که در پیچ و خم چوگان بازی میکنی و نمیدانی کجایی.
هوش مصنوعی: از شوق دیدن چهرهی تابناک تو، مانند ذرهای سرگردان و گمگشته هستم. تو کجایی؟
هوش مصنوعی: چشمم مانند طوفانی شدید، به حدی غرق شده که نمیدانم کشتیام کجاست. در این آشفتگی و بینظمی، نمیدانم به کدام سمت میروم.
هوش مصنوعی: عطار به شدت از دوری تو ناراحت و افسرده است، به طوری که دنیا برای او به یک زندان تبدیل شده است. او بیتابانه به یاد تو است و از نبودت رنج میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
الا ای زلف چون چوگان کجایی
شدم چون گوی سرگردان کجایی
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.