فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
توریزی خون من شاید که ریزی
که جان عاشقان را رستخیزی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۹ - رفتن دایه بار دیگر به پیش ویس و حال گفتن
تو از فرمان یزدان کی گریزی
و با گردون گردان کی ستیزی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
چرا با جان خود چندین ستیزی؟
چرا بیهوده چندین اشک ریزی؟
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
که خون ویس و رامینم نریزی
نه هرگز نیز با ایشان ستیزی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
همی خواهی که با بختم ستیزی
به تیغ هجر خون من بریزی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین
چرا با جان من چندین ستیزی
چرا بیهوده خون من بریزی
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل
گهی گویم دلا تا کی ستیزی
سرشک از چشم و آب از روی ریزی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۵ - دیدن خسرو شیرین را در چشمه سار
پری را میگرفت از گرمخیزی
به چشم دیو در میشد ز تیزی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴۶ - وصیت کردن مهینبانو شیرین را
چو نامد در جهان پاینده چیزی
همه ملک جهان نَرزَد پشیزی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۱ - تعزیتنامهٔ خسرو به شیرین به افسوس
ز سنبل کرد بر گل مشکبیزی
ز نرگس بر سمن سیمآبریزی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۲ - مردن مریم و تعزیتنامهٔ شیرین به خسرو از راه باد افراه
به مِی بنشین، ز مژگان مِی چه ریزی؟
غمت خیزد گر از غم برنخیزی
نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۱۹ - اندرز و ختم کتاب
بدین قاروره تا چند آب ریزی؟
بدین غربال تا کی خاک بیزی؟
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۶) حکایت یوسف و ابن یامین علیهما السلام
چنین گفت او ندانم تو چه چیزی
که گوئی یوسفی گرچه غریزی
عطار » الهی نامه » بخش سوم » (۷) حکایت جوان گناه کار و ملایکۀ عذاب که برو موکّلند
کجا یارم شدن از رستخیزی
که نیست این جایگه راه گریزی
عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۲) مناجات موسی با حق تعالی ودر خواستن او یکی از اولیا
چو دید از حضرت چون ما عزیزی
ز غیر ما چرا میخواست چیزی
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۴) حکایت پادشاه که از درویش در خشم شد
که بیرون شو ز ملکم؟ میستیزی؟
مگر خواهی که خود را خون بریزی؟
عطار » الهی نامه » بخش هفدهم » (۲) حکایت باز با مرغ خانگی
تو پیوسته ز مردم میگریزی
چنین بد عهد از بهر چه چیزی
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۵) حکایت مرد خاک بیز
چنین گفت آن یکی با خاک بیزی
که میآید شگفتم ازتو چیزی
عطار » اسرارنامه » بخش چهاردهم » بخش ۱ - المقاله الرابع عشر
نیابی آتشش بی آب خیزی
نبینی باد او بی خاک ریزی