گنجور

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۵) حکایت ایاز و درد چشم او

 

بزرگانی که این پرگار دیدند

بصد جان نقطهٔ دردش گُزیدند

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۱۶ - حکایت هاروت و ماروت

 

چو روی زهرهٔ زهرا بدیدند

رقم را بر صلاح خود کشیدند

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۲۸ - خطاب بلبل به طوطی و نصیحت کردن او را بخدمت پیر

 

تو را گر طبع زیرک یار دیدند

به قهر از صحبت یاران بریدند

عطار
 

عطار » بلبل نامه » بخش ۳۰ - المقاله

 

ترا چون در صف صورت کشیدند

تو افتادی بدام ایشان بریدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش اول » بخش ۱ - المقالة الاولی فی التوحید

 

زهی فرقت که بسیاری دویدند

ندیدندت ولیکن نایدیدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش پنجم » بخش ۱ - المقاله الخامسه

 

چو شد پرداخته چیزی گزیدند

که آنرا عشق گفتند و شنیدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش ششم » بخش ۸ - الحکایه و التمثیل

 

زنان مصر چون رویش بدیدند

بیک ره دستها بر هم بریدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش هفتم » بخش ۹ - الحکایه و التمثیل

 

هر آن چیزی که بی مغزان شنیدند

جوانمردان بعین آن رسیدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل

 

چو آن خوان کرم را برکشیدند

گنه کاران عاصی در رسیدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل

 

گروهی سر نه، بی‌سر می‌دویدند

گروهی پر نه، بی‌پر می‌پریدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۶ - الحکایه و التمثیل

 

که چندان این مگس در من گزیدند

که گویی در جهان جز من ندیدند

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش نوزدهم » بخش ۱۰ - الحکایه و التمثیل

 

میان راه چون درهم رسیدند

به ره هم روی یک دیگر بدیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۵ - آغاز داستان

 

شبانروزی به ماهی ره بریدند

سر مه رهزنان در راه دیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

گل سیراب را در خون بدیدند

دو چشم دل ز گل در خون کشیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۳ - زاری هرمز در عشق گل پیش دایه

 

دو آتش همچو بادی در رسیدند

بیک ره بر دل و جانش دمیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی

 

سپه چون نزد خوزستان رسیدند

ز خوزستان به جز نامی ندیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

گروهی بر درختان میدویدند

گروهی سر بر ایوان میکشیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

بقصر گلرخ دلبر دویدند

ز گلرخ در هوا گردی ندیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

بیک ره همچو شیران بر دمیدند

بپیش آن جوانمردان رسیدند

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز

 

چو دزدان مردی هرمز بدیدند

ز بیمش چون زنان دم میدمیدند

عطار
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۴
sunny dark_mode