اهلی شیرازی » شمع و پروانه » بخش ۲۴ - دیوانه شدن پروانه و صحرا گرفتن او
چو شمع دل ز دست او زبون شد
ز کف سر رشته عقلش برون شد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۶ - در ستایش حضرت علی «ع»
چو احمد را تجلی رهنمون شد
نه هر کس را بود روشن که چون شد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۳۷ - در نوشتن شیرین جواب خسرو را و عتاب کردن بدو در عشق و محبت با دیگران
زمین از اشک چشمش سیل خون شد
روان با سیل سوی بیستون شد
وحشی بافقی » فرهاد و شیرین » بخش ۴۳ - در بیان مصاحبت شیرین با فرهاد در آن شب
ز ناف او دل فرهاد خون شد
چو مشک از نافهٔ نافش برون شد
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۷ - آغاز داستان محبت نامهٔ سوز و گداز
چو سالی انتظار از ده فزون شد
لوای طاقت از سونگون شد
نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۹ - رفتن داماد به خانهٔ عروس و در راه فرود آمدن دیوار بر سر او
ز پندش دل به آتش گرم خون شد
به حکم غیرتش رغبت فزون شد
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۸ - قضا و قدر
ز خورشیدم جهانگردی فزون شد
به ملک مصر شوقم رهنمون شد
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۲۱ - در بیان کشتن رام دیوان را و خلاص کردن زاهدان را از آفتشان
سپاه دیو زاد آخر زبون شد
لوای کید ایشان سرنگون شد
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۸۴ - جنگ رام و لچمن با دیوان
تن از تیر و سر از خنجر زبون شد
زمانه بوستان افروز خون شد
ملا مسیح » رام و سیتا » بخش ۱۰۳ - در آتش انداختن رام سیتا را جهت امتحان پاکی او و سلامت بر آمدن او
به آتش در شده دانی که چون شد
درون بیرون شد و بیرون درون شد
یغمای جندقی » دیوان اشعار » مثنویات » خلاصة الافتضاح » بخش ۷
یکی گوید دماغم آه خون شد
یکی گوید کلاهم وای چون شد
جیحون یزدی » دیوان اشعار » مراثی » شمارهٔ ۴ - در شهادت ولی داور علی اکبر علیه السلام
چو کار از حد وسیل ازسد برون شد
پدر را خواند و از اسبش نگون شد
فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵۵
دلم از فرقت روی تو خون شد
سرشکم چون رخ تو لالهگون شد
به عمری آرزو کردم که گویی
که ای فایز! سرانجام تو چون شد
فایز » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵۶
بهار آمد زمین فیروزهگون شد
به عزم سیر، دلدارم برون شد
به گلچیدن درآمد یار فایز
همه گلها ز خجلت سرنگون شد
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۱۱۳
بهار آمد زمین فیروزه گون شد
به عزم سیر دلدارم برون شد
به گل چیدن در آمد یار فایز
همه گلها ز خجلت سرنگون شد
فایز » ترانههای فایز بر اساس نسخهای دیگر » دوبیتیها » شمارهٔ ۱۳۱
دلم از فرقت روی تو خون شد
سرشکم چون رخ تو لاله گون شد
به عمری آرزو کردم که گویی
که ای فایز! سرانجام تو چون شد
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۱۸۵ - التفریق بین الکامل و الغافل
تو مستثنی شدی زانجمله چون شد
که بر تو آب و براطیاب خون شد
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۰۴ - العبره
تو گو آن آب و خون را حال چون شد
گذشت از عرش و عقل ذوفنون شد
صفی علیشاه » بحرالحقایق » بخش ۳۵۴ - کلمه الحضره
اراده یافت صورت کاف و نون شد
کلمه حضرت اظهار از کمون شد