عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود
که تا عقل و خرد را کار بندی
که تا از عقل یابی بهرهمندی
عطار » الهی نامه » بخش چهارم » (۱) حکایت سرپاتک هندی
چو بهتر گشت شاه از دردمندی
نهادش نام سر پاتک بههندی
عطار » الهی نامه » بخش هشتم » (۶) حکایت سلطان محمود و ایاز در حالت وفات
که پیش کس کمر هرگز نه بندی
که نپسندم من این گر تو پسندی
عطار » الهی نامه » بخش سیزدهم » (۱۷) حکایت آن مرد که پیش فضل ربیع آمد
مجوی ای خاک چون آتش بلندی
چو توخاکی مشو آتش بتندی
عطار » الهی نامه » بخش چهاردهم » (۱۶) حکایت مهستی دبیر با سلطان سنجر
بدل گفتا گر امشب من بتندی
درین خیمه روم با تیغِ هندی
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۳) حکایت محمد غزالی با سلطان سنجر
بملکی چَند نازی چند خندی
که تا چشمی گشائی و ببندی
عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۹) حکایت محمود با درویش بر سر راه
بدو درویش گفت ار هوشمندی
گدا خود چون توئی بر من چه بندی
عطار » الهی نامه » بخش شانزدهم » (۱) حکایت پسر هارون الرشید
جگرگوشهٔ مرا در مستمندی
نترسیدی که بر روی او فکندی؟
عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۳) حکایت عبدالله بن مسعود با کنیزک
چو من سرگشته پستم تو بلندی
بلندم کن چو پستم اوفکندی
عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۱ - المقاله الثانیه فی نعت رسول الله صلی الله علیه و سلم
سزد گر رشته بر انگشت بندی
که تا با یادت آید دردمندی
عطار » اسرارنامه » بخش دوازدهم » بخش ۵ - الحکایه و التمثیل
ببین تا تو ازین خشخاش چندی
سزد گر بر بروت خود بخندی
عطار » اسرارنامه » بخش شانزدهم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل
نهٔ کوه و گر کوه بلندی
چو کاهی گردی از بس مستمندی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
ببالا بود چون سرو بلندی
نبودش هیچ باقی جز سپندی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
ببین تا گفتهام زین نوع چندی
که بر سوزید هر روزی سپندی
عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
زهی خر طبعی آخر ازتو چندی
بآخر میچمی از گاوبندی
عطار » خسرونامه » بخش ۲۷ - نامه نوشتن گل به خسرو در فراق و ناخوشی
میان صد هزاران دردمندی
گرفت این کار من از من بلندی
عطار » خسرونامه » بخش ۳۰ - بیمار گشتن جهانافروز خواهر شاه اصفهان و رفتن هرمز بهطبیبی بر بالین او و عاشق شدن او بر هرمز
دلم را در درون، آتش فگندی
تو سوز من برون، بر یخ چه بندی
عطار » خسرونامه » بخش ۳۱ - بیمار گشتن جهان افروز
دلا در عالمی دل می چه بندی
که تا صد ره نگریی زو نخندی