صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۶ - جواب
نهد پا راهرو بر فرق هستی
بپردازد بساط بت پرستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۸ - جواب
بهر کوئی ازین میخانه مستی
نظر بازی حریفی می پرستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۰ - جواب
بلندی علم باشد جهل پستی
اگر دانش نباشد نیست هستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۰ - جواب
سپس کز قاب این قوسین رستی
باوادنای این محفل نشستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۲ - جواب
که مرد نیستی در دار مستی
بود دائر مدار دور هستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۲ - جواب
هزاران بحر چبود کل هستی
ز دل خیزد بگاه ذوق و مستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۴ - جواب
بر آنستم که از این می پرستی
کنم در نیستی تدبیر هستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۴ - جواب
حقیقت شد پدید از ذوق و مستی
نماند از بایزید پیر هستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۴ - جواب
لب عین الحیوه دل نشستی
ز قید ماسوای دوست رستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۶ - جواب توضیح
بود یک فعل بعد از طی هستی
صیام روز و شام می پرستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۱۸ - جواب
بذات آنکه جز او نیست هستی
که گر جز او بینم می پرستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۱ - جواب
دو حرف اوست کاف و نون هستی
بلندی زو پدیدارست و پستی
صفای اصفهانی » دیوان اشعار » مثنوی » بخش ۲۵ - جواب
ز شربش مست گشتند و بمستی
طرب کردند وقت می پرستی
ادیب الممالک » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۵ - حسبحال آذربایجان و خراسان هنگام تعدیات و بمباردمان سپاهیان روس تزاری
بر آمد ناگهان زان برق دستی
که بودش دست قدرت ناز شستی
هوا بگرفت چون مبهوت مستی
سوی بالا کشید از خاک پستی
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۵
چه میگویی مگر دیوانه هستی
گمان دارم عرق خوردی و مستی
ایرج میرزا » مثنویها » عارف نامه » بخش ۷
به دستِ توست وُسع و تنگدستی
تو عزّت بخشی و ذلّت فرستی
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۷ - امید و نومیدی
به هرسو دست شوقی بود بستی
به هرجا خاطری دیدی شکستی
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۲۷ - برگ گریزان
بیاد رنج روز تنگدستی
خوشست از زیردستان سرپرستی
پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۳۷ - پیوند نور
نکوئی کن چو در بالا نشستی
نزیبد نیکوان را خودپرستی