بیا ای بلبل خوش لهجۀ من
بیا ای روح بخش مهجۀ من
سخن گوی از گل و از عشوۀ گل
نوائی زن بیاد بوی سنبل
حدیث حسن لیلای قدم گوی
ز مجنون وز صحرای عدم گوی
بخوبی از لب شیرین سخن کن
نوائی هم ز شور کوهکن کن
سرودی زن چه مرغان شب آویز
بیاد گلرخان شورش انگیز
بگو از داستان محفل قدس
بگو از دوستان مجلس اُنس
بیا ای مطرب بزم حقیقت
بزن سازی به آئین طریقت
ولی زنهار زنهار از رقیبان
ز خود خواهان و از مردم فریبان
بزن در پرده این ساز و نوا را
مکن رسوا تو مشتی بینوا را
که هر گوشی نباشد محرم راز
مگر صاحبدلی با عشق دمساز
سماع مجلس روحانیان را
نمی شاید مگر سودائیان را
که هر کس را به سر سودای یار است
به دنیا و به عقبی بختیار است
سر پر شور از سودای شیرین
نمی غلطد مگر در پای شیرین
نه هر دل را گدازد عشق لیلی
به مجنون می برازد عشق لیلی
نگارا تا به چند این خودپرستی
بفرما مطلقم از قید هستی
چه سرو آزادم از هر خار و خس کن
چه بلبل فارغم از این قفس کن
بگلزار معارف بلبلم کن
مرا دستان آن شاخ گلم کن
بده چون خضر ازین ظلمت نجاتم
بنوشان از کرم آب حیاتم
مرا با خضر رهبر همرهم کن
ز اسرار حقیقت آگهم کن
تجلی کن در این طور دل من
که تا فانی شود آب و گل من
قیامت کن به پا زانقد و قامت
دری بگشا ز باغ استقامت
مرا پروانۀ آن شمع قد کن
رها از ننگ و نام و نیک و بد کن
بده بر باد زلف مشکسا را
بباد فتنه ده بنیاد ما را
ببر از بوی آن مشکین شمامه
ز سر هوشم الی یوم القیامه
بروی خویشتن کن دیده بازم
بپا بوسی خود کن سر فرازم
زهی منت زیمن کوکب من
نهی گر غنچۀ لب بر لب من
بنوشم جرعه ای زان چشمۀ نوش
کنم دنیا و عقبی را فراموش
بکوش ای مفتقر در تشنه کامی
که تا گیری ز دست دوست جامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دعوتی به محبت و عشق است که شاعر به "بلبل خوش لهجه" میکند. او از بلبل میخواهد که درباره زیباییها و عشق سخن بگوید و در مجالس حقیقت و عرفان نوا بخواند. شاعر به اهمیت دوستان واقعی و حال روحانی اشاره میکند و هشدار میدهد که باید از رقیبان و فریبکاران دوری کرد.
او خواستههای خود را بیان میکند؛ آرزوی رهایی از قید و بندهای دنیوی، و رسیدن به معرفت و حقیقت. عشق و شور درونش را همانند شمعی میبیند که میخواهد بشکفد و به سمت نور برود. در نهایت، او از بلبل میخواهد که به او جرعهای از عشق الهی بنوشاند تا بتواند دنیا و آخرت را فراموش کند و در پی وصال محبوب واقعی باشد.
هوش مصنوعی: بیا ای پرندهی خوشزبان من، بیا ای جانافزای قلب من.
هوش مصنوعی: سخنان شیرین و دلنشینی درباره گل و زیبایی آن بگو، که بوی خوش سنبل را به یاد بیاورد.
هوش مصنوعی: داستان زیبایی عشق لیلا را از زبان مجنون نقل کن و از پوچی و بیمعنایی سخن بگو.
هوش مصنوعی: با زیبایی و شیرینی صحبت کن و از شور و هیجان کسی که در حال کندن کوه است الهام بگیر.
هوش مصنوعی: زنی در حال آوازخوانی است که مانند پرندگان شب به یاد معشوقش، که زیباییاش شور و هیجان را به وجود میآورد، نغمه میسراید.
هوش مصنوعی: بگو از داستان ملاقاتهای آسمانی و بگو از دوستانی که در کنار هم لحظات خوشی را سپری میکنند.
هوش مصنوعی: بیایید ای نوازنده، در میهمانی واقعی نغمهای بزنید که با اصول و روشهای راستین سازگار باشد.
هوش مصنوعی: اما مراقب باش، مراقب باش از رقبای خود و افرادی که به دنبال منافع خود هستند و مردم فریبکار.
هوش مصنوعی: این جمله به این معنی است که با صدای ساز و نوا، پردهها را کنار بزن و اجازه نده که افرادی که از درد و پشیمانی رنج میبرند، در فضای عمومی شرمنده و رسوا شوند. به عبارتی، به موسیقی و شادی بپرداز و نگذار که آنها احساس ناتوانی کنند.
هوش مصنوعی: تنها افرادی که دل تپندهای دارند و با عشق آشنا هستند، میتوانند رازهای دل را درک کنند. سایرین حتی اگر گوش و زبان داشته باشند، به این رازها آگاه نخواهند بود.
هوش مصنوعی: جمع غفلت و دلمشغولیهای گناهکاران تنها در محفل روحانیان راهی ندارد و آنان نمیتوانند از آن لذت ببرند مگر اینکه دلهای شیدای حقیقت در آنجا حاضر باشند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به عشق معشوق خود دل بسته است، در دنیا و آخرت شانس و سعادت خواهد داشت.
هوش مصنوعی: دل عاشق درگیر خیال شیرین است و تنها با وجود او به حرکت و شادی میافتد.
هوش مصنوعی: عشق لیلی فقط هر دلی را نمیسوزاند؛ مجنون به خاطر عشق لیلی به دیگران حسادت میکند و این عشق او را ناراحت میکند.
هوش مصنوعی: عزیزه، تا کی اینقدر به خودت مغروری؟ من از تمام محدودیتهای وجودی رها شدهام.
هوش مصنوعی: سروی که آزاد است و از هر دانههای خارش بیخبر است، و بلبل که از قفس خود رها شده و آزاد زندگی میکند، نشاندهندهٔ آزادی و رهایی از محدودیتها و مشکلات است.
هوش مصنوعی: در باغ دانش و آگاهی، من را مانند بلبل کن و با دستان آن گل، به من محبت و لطافت بده.
هوش مصنوعی: خواستارم که مانند خضر، مرا از این تاریکی نجات دهی و از نیکی خود، آب حیات به من بدهی تا زندگیام دگرگون شود.
هوش مصنوعی: دوست دارم که به همراه خضر، که نماد دانش و آگاهی است، در مسیر حقیقت پرسم و از رازهای عمیق آن مطلع شوم.
هوش مصنوعی: در این دل من که به این حالت است، خود را بروز کن تا وجود مادی و دنیوی من نابود شود.
هوش مصنوعی: روز قیامت را برپا کن و در را به روی حال و فضای مقاومت بگشایید.
هوش مصنوعی: من مانند پروانهای به دور آن شمع بلند میچرخم و میخواهم از تمام قیدها و انتظارات اجتماعی رها شوم، چه خوب باشد و چه بد.
هوش مصنوعی: بگذار که باد، زلف معشوقهام را به پرواز درآورد و بر اثر این آشفتگی، بنیاد عشق ما را به هم بریزد.
هوش مصنوعی: از عطر خوش آن گل خوشبو، عقل و هوش مرا ببُر تا روز قیامت.
هوش مصنوعی: به خودت نگاه کن و ببین که چه کسی هستی، و اگر شایسته است، خودت را گرامیدار و به خودت احترام بگذار.
هوش مصنوعی: شکوه و سعادت من در این است که تو با لبخندت حتی غنچهای از لبانت را بر لبان من بگذاری.
هوش مصنوعی: میخواهم کمی از لذت زندگی بنوشم تا تمام مشغلههای دنیوی و آخرتی را فراموش کنم.
هوش مصنوعی: سعی کن ای نیازمند در پی خواستههایت، که ممکن است از دست دوست، جرعهای نصیبت شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.