گنجور

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

منم آن زن که در دین ره سپردم

نگشتم کشته از سنگ و نه مُردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش اول » (۱) حکایت زن صالحه که شوهرش به سفر رفته بود

 

که چون این را اجابت می‌نکردم

بسی دیدم بلا و سنگ خوردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش هفتم » (۱۲) حکایت حسن بصری و رابعه رضی الله عنهما

 

بخون دل یکی پیه آبه کردم

درین دم کآمدم بیرون بخوردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نهم » (۱۲) حکایت گناه کار روز محشر

 

اگر چه من گناه آلود مردم

ز فضلت بر گناهان سود کردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش دهم » (۸) حکایت موسی و مرد عابد

 

کنون از نیک بختانش شمردم

ز لوح اشقیا نامش ستردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش یازدهم » (۱) حکایت آن مرد که در بادیه تجرید می‬کرد

 

چنین گفت او کزان شیوه بدردم

کفارت می‌کنم آنرا که کردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پانزدهم » (۴) حکایت سلطان محمود با آن مرد که همنام او بود

 

برابر گر نیم با تو که خُردم

برابر گردم آن ساعت که مردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش نوزدهم » (۲) حکایت عیسی علیه السلام

 

چنین گفت او که بر اسلام مُردم

که چندین سال چندین رنج بردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۱) حکایت شیخ با ترسا

 

نخواهم این بَدَل من توبه کردم

دگر هرگز بگرد این نگردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش بیستم » (۳) حکایت مرد صوفی که بر زبیده عاشق شد

 

فغان می‌کرد کآخر من چه کردم

که چندین زخم بی اندازه خوردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی می‬‌خواست

 

اگر خود پای تا سر عین دردم

ز دردی کافرم گر سیر گردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » بخش پایانی » (۱۲) حکایت رندی که از دکانی چیزی می‬‌خواست

 

ترا دیدم خودی خود ستُردم

بتو زنده شدم وز خویش مُردم

عطار
 

عطار » الهی نامه » روایت دیگر دیباچۀ الهی‌نامه » در آغاز آلهی نامه

 

خدایا از حکایت خسته گردم

بساط انبساط اندر نوردم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش دوم » بخش ۲ - در صفت معراج رسول صلی الله علیه و سلم

 

ز آب دیده غسل توبه کردم

مگر خاک کف پای تو گردم

عطار
 

عطار » اسرارنامه » بخش بیست و دوم » بخش ۲ - الحکایه و التمثیل

 

دریغا کانچ دانستم نکردم

غم خود وقت کار خود نخوردم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

دمی نبود که در خونی نگردم

اگر عاشق شدم خونی نکردم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن

 

چو من بر حوض زرّین غوطه خوردم

چرا پس گرد پای حوض گردم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۴ - رسیدن گل و هرمز در باغ و سرود گفتن با رباب

 

چوخوردی خونم از لب باز کردم

که خوش خوش از لبت خون بازخوردم

عطار
 

عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل

 

که من سالار گردان نبردم

کجادر چشم آید هیچ مردم

عطار
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode