عطار » خسرونامه » بخش ۱۷ - دیدن گل هرمز را در باغ و عاشق شدن
عروس شب چنان پیرایه ور بود
که چون صحن مرصّع پرگهر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۲۵ - خواستگاری شاه اصفهان از گل
کدامین بحر و کان را این گهر بود
کدامین باغبان را این پسر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۲۶ - طلب کردن قیصر باج و خراج از پادشاه خوزستان و رفتن هرمز به رسولی
که قیصر آنکه هرمز را پدر بود
که از گردون برفعت بیشتر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
کبابش از دل زیر و زبر بود
شرابش از خم خون جگر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۲۹ - رفتن خسرو به طبیبی بر بالین گلرخ
ندانم تا چه دیوت راهبر بود
مگر دیوار من کوتاه تر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۳۵ - عشرت كردن گل و خسرو باهم
شکر از لعل گل در یوزه گر بود
بنفشه خرقه پوش آن شکر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۳ - رسیدن خسرو و جهان افروز و یاران بكوه رخام و دیدن پیر نصیحت گو
مگر دیوار من کوتاه تر بود
که در ملکم نه دیوار ونه در بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۵ - آگاهی یافتن قیصر از آمدن خسرو
نه از فیروز و نه ازگل خبر بود
ازین غم هر زمان حالش بتر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۵۷ - آگاهی یافتن خسرو از گل
شب و روز آن سمنبر نوحه گر بود
زهر روزیش، هر روزی بتر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
بخوبی هرچه دانستم دگر بود
ستاره میپرستیدم قمر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۶۳ - آگاهی یافتن شاپور از آمدن فرّخ و گلرخ و گرفتاری گل و گریختن فرّخ
دلم با خدمت آن دانه دُر بود
ولی بیوقت گشتن سخت تر بود
عطار » خسرونامه » بخش ۶۵ - رزم خسرو با شاپور
نه پل بود ونه بر آبش گذر بود
ز سر تا پای آن را پا و سر بود
عطار » بیان الارشاد (مفتاح الاراده) » بخش ۲ - در نعت حضرت سید المرسلین(ص)
بصورت آدم او را گر پدر بود
بمعنی او پدر آدم پسر بود
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳ - در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله
چنان در سیر عزت با خبر بود
که جانانش بکلی در نظر بود
عطار » هیلاج نامه » بخش ۳ - در معراج حضرت خاتم صلی الله علیه و آله
به هر پرده که دیگر در نظر بود
ز جانان باز صاحب رازتر بود
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۳۴ - در صفت پیر دانا و حکایت اسرار کردن کل با او فرماید
ز درد عشق جانان باخبر بود
ز دید جزو و کل صاحب نظر بود
عطار » جوهرالذات » دفتر اول » بخش ۴۴ - در افعال شیطان و سخن گفتن ومکر او فرماید
ز طوق لعنت اینجا بیخبر بود
که استاد ملایک سر بسر بود